شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
یادِ تومصلحتِ خویشببُرد از یادم......
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...
و ای یادِ توام مونس در گوشه ی تنهایی...
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست...
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم...
ڴر یاد تو جرم اسٺغمی نیسٺ که عشق اسٺ......
دمنوشِ هر لحظه امفنجان-فنجان یادِ تو...
پدر عزیزمتنهایی هایم پر از یاد توستروزت مبارک پدر آسمانی من...
این زمستونم به یاد تو می مونمبرف و بارونم به یاد تو می مونم...
صافی آبمرا یاد تو انداخت رفیق...
من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو ام...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
یاد توشمعی ست در دلمکوچک و همیشه گرم......
یاد تو می وزد ولی / بی خبرم ز جای تو...
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست...
نه به چاهینه به دام هوسی افتادهدلم انگارفقطیاد کسیافتاده...