متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
دیده بگشا غروب نزدیک است
راه دشوار و جاده باریک است
تهمت و حرف ناروا ممنوع
خانه ی قبر تنگ وتاریک است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ای مهربان خلق جهان نامهربان است
غزه اسیر فتنه اهریمنان است
بیت المقدس گشته کانون مصیبت
لبریز از غم سینه صاحب زمان است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
این روزها غم در دل عالم عیان است
این درد وغم ها کوهی از آتش فشان است
لبریز گشته کاسه ی صبر زمانه
تنها نجات ما فقط صاحب زمان است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دنیا برایم چون قفس تنگ است راهی نیست
جز ماندن و غم خوردن و هجران پناهی نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم مهره ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
خواستم جدی نگیرم حرف مردم را نشد
این جماعت حرفهای مفت راحت میزنند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شور و شوقم را کجا بردی که بعد از رفتنت
بعد تو نه ذوق شعر است و نه حال عاشقی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
میبوسمت حتی اگر شرعا حرام است
در دین من عشق تو فتوای کلام است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دیده بگشا غروب نزدیک است
راه دشوار و جاده باریک است
تهمت و حرف ناروا ممنوع
خانه ی قبر تنگ وتاریک است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
وقتی پدر خسته می آمد سمت خانه
وقتی که شاکی بود از جور زمانه
وقتی به دستش بار سنگین داشت، مادر
یک یا علی می گفت از دل ، عاشقانه
عطر خوش نامت که می پیچید در باد
در سجده می افتاد گل هم بی بهانه
دست پر از مهرت...
از تو چه پنهان دگر کم شده شور غزل
بس که نمک ریخته بر جگر م این بشر
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
خواستم جدی نگیرم حرف مردم را نشد
این جماعت حرفهای مفت راحت میخرند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
حاصل این باغ را. آفت پاییز برد.
موقع برداشت هم. سهم مرا شیخ خورد..
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
باید از خاطر خود حذف کنم عالم را
این که در خاطر من هست فقط یاد شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
درکلبه ی تنهایی ام امشب نشسته ام تا سحر
فانوس هم خاموش شد تاریک شد دنیای من
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
این سرزمین که قطعه ای از کربلا شده است
یاد آور شهید سر ازتن جدا شده است
نامش بلند گشته به تاریخ خط خون
چون نخل سر بریده که خون خدا شده است
اینجا هوای زائر دلداده می خرند
این آستان به خشت اجابت بنا شده است
خیل ملک به...
درچل حصار امن تو آسوده خاطریم
تا زنده ایم خادم این صحن و این دریم
این بارگاه ملک سلیمان عشق ماست
چون مور از کرامت تو دانه می بریم
مارا نیاز نیست به غوغای سلسبیل
وقتی که در کرامت مهرت شناوریم
شاهان زنند بوسه به خاک قدوم ما
زیرا گدای...
غزلهایم نشان ازعشق تو دارند باور کن
بیا با من فقط با من فقط با من فقط سرکن
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
اینجا کسی به فکر من زار خسته نیست
یعنی ڪسی مدافع این دل دلشڪسته نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی