روز مادر ساعت خوابیده بود پروانه ای روی صندل
ترجیح میدم با تو غمگین باشم، تا با دیگران شاد.
یک خاطره داریم و یک خروار شب ....
شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولی باید امشب بروم شام غریبان خودم
غمگینه که بخوایش و نخوادت و غمگینترش اونه که بخوادت و دیگه نخوایش. .
باغِ صبور و خسته از دیماه غمگینش برفی بدونِوقفه میبارد به تسکینش
گاهی شادترین غمگین جهانم....
ای کاش راه خانه را گم کرده بودم روزی که دیدم کفش هایت پشت در نیست
هوای سرد بهانه بود قلبت برای دیگری می لرزید
اون که تو خودخواهی هات مرد... دل من بود...
هوا هوای جدایی هوای تنهاییست ...
برای پاییز امسال رنگی نمانده...
به حرف قلبت گوش نکن اگه اهمیت بدى دیوونه میشى...
پیاده کن از دلت... ادمی را که تو را دربست نمیخواهد....
از وقتی تو برآورده نشدی دیگه هیچوقت آرزو نکردم
بعد مرگم شعر هایم را بخوان تا بشنوی / سرگذشتم تلخ تر از درگذشتم بوده است
بی تو جهانم خالیست
لطفی ندارد هفت سین ها بی سلامَ ت... وقتی نباشی عیدها هم بی بهارند...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اما چرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟
همه حرفات یادم رفته جز اونجا که گفتی حتی اگه تو بخوای بری من نمیذارم
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست حتی گره اخم خدا وا شدنی نیست
این ماییم که دیگرانو مغرور میکنیم.. چون ارزشیو بهشون میدیم که ندارن...