سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
مرا بوسیدی و پاییز من هم شد تماشایی!...
پاییز تر از پاییز حال من بی یار است......
پاییز غمگین شدروزهاکوتاهیکردند...
هر چه ستاره هست،بر زمین ریخته پاییز......
پائیزهمینکه مرا زائیدبرگ هایش ریخت...
و عشقپنهانی ترین راز پاییز است...
من پاییزمتو مهری...که بر دلم نشستی......
پاییز،آمدنش رابا باران جشن گرفت...!...
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین استباران بزند، شعر بیاید، تو نباشی......
تا به دل مهر تو دارمبیمی از پاییز ندارم...
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند...
در پاییزی ترین حالت ممکن جوانه خواهم زد اگر حال دلم را به دست خوش لبخندها بسپارم...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
شبیلداسهمپاییزاستوشبهایبیتو،سهممن......
یه پاییز دیگه هم از رفاقتمون گذشت یلدات مبارک رفیق...
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم......
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی...
ای دل به سرد مهری دوران صبور باشکز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد...
جمع شدیم/دورِ پاییز/حافظ هم خاموش...
ای اتفاق کوچک سادهپاییز دارد تمام می شودنمی افتی؟...
آرام شده ام مثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد...
منطقی نیست پاییز باشد باران شرشر ببارد ولی تو نباشی ......
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها...
کاش میشد تموم نشه گرمای آغوشتوسط این همه دل سردی های پاییز...
صبح پاییز/افتاده روی روزنامه ها/آفتاب درون جدول...
برای پاییز امسال رنگی نمانده......
پاییز را دوست دارمتو را به من بخشیده......
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان...
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد...
و تو بکرترین منظره ایمثل درخت پرتقالکه در پاییز به بار نشسته باشد...
این پاییزتو را کم دارد برای قدم زدنوگرنه من آدم خانه نشینی نیستم......
آذر آمده کهروی لبهای پاییزانار بگذاردو او را به دستهای یلدا بسپارد...
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز...
تنهایی نام دیگر پاییز استهر چه عمیق تربرگ ریزان خاطره هایت بیشتر......
و عشقپنهانی ترین راز پاییز است......
یه پاییزه دیگم از رفاقتمون گذشتیلدات مبارک رفیق !...
زیبا تویی که در دل پاییز بهار را با خودبه خانه می آوری......
برگ به برگهدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت......
هوای پاییز جون میدهواسه مچاله شدن تو بغلت...
همین باد/پاییز را زمین زد/تن زخمی زنجره ها...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
و این همه زیبایی و غمتقصیر تو نیستبه مادرت پاییز رفته ای......
پاییزفقط با تو قشنگتره...
من بی توهمان پاییز همیشگی ست...بهارم می شوی؟!...
یهو چِش وا کردیمدیدیم دلمون واسش ریخت،مثِ برگای پاییز.....
تقویم من از پاییز شروع میشودحولحالنا میخوانم وتو را آرزو میکنم...
ما بهاری وسط پاییزیم...
من اینجا درست وسط پاییز ایستاده ام و دارم برگ به برگ دوباره عاشقت می شوم...
برگ به برگ...باران به بارانهدر می دهی پاییز رابه پای نیامدنت......