شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
بی هوااول صبحسخت هوایت کردم......
به رسم دیرینه ی نخستین عشق جهان، من نیز تو را دوست دارم، آن گونه که گیاهی آفتاب را، و آن گونه که هومر، خدایان افسانه ای را، و آن گونه که رومیان، الهه ی ونوس را... مهدی بابایی ( سوشیانت)...
لِیلیِ آن عِشق میشَوم,که مَجنونَش تُ باشی ......
بعضی موقع ها خودمون دوست نداریم حالمون خوب شه…چون «درد» آخرین حلقه ی اتصالمون به چیزیه که از دست دادیم...!...
فاصله ای بینمان نیسترخ ب رخ در آینه ی خیالمیبی هیچ نقطه ی سیاهی...
کنارت آروم میشم آرامشم......
صبح اینجوری قشنگه کهبا بوسای تو از خواب بیدارشم...
چشم هایت؛ چشمه های شرابلب هایت؛ باغِ خرماوآغوشت آفتابِ داغِ تابستان است....
تو همان عطر نجیبی که دلم کرده هوایش ...️️️️...
گرمای لب های توشبیه کرسی زمستانهای مادربزرگریشه جانم را گرما می بخشد......
وقتی تو باشی دیگه فرقی نمیکنه چی ندارم...
من برای زندگی تو را بهانه میکنم...
خط به خط بودنت را دوست دارم...
بی پردهنیمی در بندلباس خوابماه گرفتگی...
برایم آمد داشتی ...هر چه خوشی بودبا توُ به سرم آمد ... !️...
نباشی میمیرم بی تو...
کجای جهان بگذارمت،تا زیباتر شود آنجا؟...
از تمام جهان سهم من تو باشی و بس...
معنی با تو بودنبرای من به سلطنت رسیدن است...
جهان با تو برایم زیباست...
فقط به هوای تو نفس میکشم......
الهی بمونی برام......
چشات دنیاستچی میشه اگر دنیای من باشه...
ای مهر و ماه، تو جان بخواه...
زندگی یعنی هر روز که میگذرد دوست داشتن تو تکرار میشود ...️️️...
نفسام به نفسات بندن...
و حرفهایتتسکین دهنده حال خرابمه...
قلبم فقط برای تو میتپه...
می دانی از وقتی دلبسته ات شده امهمه جابوی بهشت می دهد؟...
تو در یادم چو معبودی...
یک روز نبینمت دلم میگیرد...
دلیل آرامشمی...
کاش یک صبحهوای مرا دلت بهانه کند ......
فکرت نمیذاره بخوابم...
دوست داشتنی ترین منی...
و از تمام جهان...سهم من تو باشی و بس ️️️...
سری که درد میکنه رو باید بذاری... رو شونه های یار...
به جز تو چی میخوام از این زندگی...
هر چه می خواهی ببر/ اما مرا از یاد نه...
علم و ثروت را چه خواهم جانِ من من تو را میخواهم ای دیوانه جان...