جمعه هم روز بی آزاری بود، اگر هنوز نرفته بودی...
هفته ای که بروی حالش از این بهتر نیست... شنبه اش بغض و هوای جمعه اش بارانی ست....
. آخرین جمعه پاییز شده، پیش بیا ... به غم انگیزی این روز بیاندیش بیا ...
جمعه هایت را با من پر کن به اندازه ی یک فنجان قهوه ی تلخ کنج لبانت...
جمعه هایِ ساکت جمعه هایِ بی هیاهو جمعه های اسیرِ باورهایِ تقویمِ ما جمعه ها را ما ساخته ایم برایِ در رفتن خستگی هایِ هفته جمعه تنها تر از من و تو است بیا چای دَم کنیم و نوازش کنیم صورتش را بنشینیم وشعری بخوانیم برایِ رفعِ دلشوره هایش جمعه...
گفت دوستت دارم و کسلی جمعه که هیچ همہ غم های عالم شادی شد ؛ وای که آب روی آتش همین دوستت دارم گفتن های توست حضرت دلبر ..!!
بعضی از ادم ها بی هوا مثل رنگ های خیس به پیراهنت می چسبند وشهر را رها نمی کنند بعضی بی هوا از میان هفته های تو می گذرند و روزهایت را له کرده و معلق رها می کنند بی هوا گوش هایشان را می گیرند تا تو را نشوند...
مرا در گوشه ی از پناهگاه آغوشت جای بده که هوای جمعه بسی نفس گیر است...️
سوغات جمعه ها خاطرات خاک خورده، دردهای نهان و شعر های بی مخاطب است....
این جمعه ها غروبش بده وسط یه شهر غم دیده!
جمعه یعنی ،من باشم چند خاطره ی بوسیدنی ات! و یک سوال تکراری... تو پرستیدنی بودنت به خدا رفته! من تنهایی ام به خدا نه؟
روزها بدجنس شده اند! از شنبه اش بگیر تا پنجشنبه دلتنگی ها را قایم می کنند آن وقت شب ها در دل تاریکی یواشکی دست به دست می کنند آن ها را بیچاه جمعه! صبح که بیدار میشود می بیند تمام خانه اش تلنبار شده از دلتنگی بغض می کند...
همین "تو" که حتی فکرش را هم نمی کنی میتوانی دلیل حال خوب جمعه های یک نفر باشی... خودت را دریغ نکن
روزهای هفته فرقی بر سر حالمان باز نمی کنند جمعه باشد یا شنبه،غروب،غروب است... عشق بازی های خورشید و افق ماشه ی دلتنگی را می چکاند و فشنگ فخر فروش بوسه هاشان، خون آلود می کند دل آدمی و آسمان را... حال تو بگو سهراب پشت دریاها،مغرب اش غروب ندارد...
جمعه،دلتنگی های تمام روزها را یک جا باهات تسویه میکنه... جمعه آبستن تمام دلتنگی هاست
جمعه،یک خیابان مه گرفته ی خاکستری ست پر از درد مبهم دلتنگی... تو اما،خیالت را به من بسپار... تا شانه به شانه ی بودنت،تمام ثانیه هایش را دوام بیاورم
جمعه پیرمردیست کهنسال که تنها روزش را سپری می کند
روزها قاتلم ان،غیر از جمعه که خون ریزتره... حال و روزم جمعه ها ،از خود جمعه غم انگیزتره
پنج شنبه های من از جمعه هم دلگیرتر است... چون فردایش کسی منتظرم نیست کسی به دیدارم نخواهد آمد مهمان لحظه های هیچکس نخواهم بود... و من کسی هستم که هر هفته با یک عالم دلتنگی از روز پنجشنبه روی دست جمعه باد می کنم...
جمعه دختر مو بلند هفته است آبشار موهایش را که باز می کند حواس هفته پرت می شود بس که زیباست بس که پریشان است
چه سرخوش است جمعه بی خبر از دلمان،با طلوع زود هنگامش و از غروبی که جانمان را میگیرد تا به سر آید
تقصیر جمعه نیست که غمگین و خسته ام ایراد جای دیگریست، دلم را شکسته اند....
شنبه به یادت شروع شد یکشنبه ؛ دوستت دارم دوشنبه ؛ دو بار دوستت دارم سه شنبه ؛ سه بار، زیر لب چهارشنبه ؛ چهار، با فریاد پنج شنبه ؛ پنج هزاره، تا بهشت... جمعه ؛ تمام عشقهای جهان مال تو کاش هفته بیشتر بود عزیزم کاش عددها را تا...
جمعہ چقدر دلچسب است براے فڪر ڪردن بہ تو وقتی بین تمام روزمرڪَی هایم حضور دارے و من جمعہ را بی خیال ترین آدم دنیا می شوم ..!!