دردم این نیست که او عاشق نیست ، دردم این نیست که... معشوق من از عشق تهی است ، دردم این است که با دیدن این سردی ها ... من چرا دل بستم؟!؟!
تو هر شرایطی دردت به جونم
سخت است... کوه درد باشی و دیگران... به آرامش ظاهرت حسادت کنند...!!
حسین(ع) بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند...
قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
من آن تو تو آن من چرا غمگین و پردردی؟
آنکه میرود فقط میرود و آنکه میماند درد می کشد غصه میخورد بغض می کند اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش میکشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگزباز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر میشود
از همان جا که رسد درد همان جاست دوا
زیستن در ترس اصلا خوشایند نیست. همان گونه که مونتنی میگوید:چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیاندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس...
گرم را بر عکیس کن تا بفهمی دستانت نباشند من به چه دردی دچار میشوم
در شهر هر چه می نگرم غیر درد نیست
حکمت درد کمتر از حکمت لذت نیست. درد نیز مانند لذت، یکی از نیروهای بنیادین بقای نوع است؛ زیرا اگر جز این بود، نیروی درد مدتها پیش از بین رفته بود.
درد بی درمان شنیدی؟؟ حال من / یعنی همین!
هر که خود داند و خدای خودش که چه دردیست در کجای دلش
زندگی درد قشنگیست! بجز شب هایش ... که بدون فقط حال پریشان دارد...
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شد من به این درد پر ابهام دچارم هر شب
درد را می شستند سازهای بی صدا در چنگ رود
* آه * درد را کشیدم
گویند که چون می گذرد هیچ غمی نیست اما که والله / همین درد کمی نیست...
تنهایی آنقدر ها هم درد ندارد... اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از درد تا مغز استخوانت هی تیر میکشد هی تیر میکشد...
دلم خون شد از این افسرده پاییز/ از این افسرده پاییز غم انگیز/ غروبی سخت محنت بار دارد/ همه درد است و با دل کار دارد
گاهی باید تو برق چشاش خیره شد و گفت دردت به جونم
درد دارد که خودت علت لبخند شوی و دلت در همه حالات پر از غم باشد...