دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.
زندگی سه چیزش خوبه ، ندونی و دعات کنن ، نبینی و نگات کنن ، نباشی و یادتت کنن همیشه به یادتم رفیق
تو را نمی دانم، اما من دلم روشن است به تمام اتفاقات خوب در راه مانده، به تمام روزهای شیرین نیامده، به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند، به اجابت شدن دعاهایمان، به برآورده شدن آرزوهایمان، به محو شدن غمهای دیرینه مان. من دلم روشن است.... یک روز...
همه دعا شدهام من ،ز بس دعا کردن که هر که بیند رویم، ز من دعا خواهد
روی این قفل نوشتند دعا می خواهد من سپردم به خودش هرچه خدا می خواهد ...
روزی اگر سَهمِ کسی بودی دعا کن؛ من کور باشم، کور باشم، کور باشم...
در زندگیتان همیشه حواستان به دو شخصیت گرانبها باشد یکی که برای پیروزی تو همه زندگیشو باخت *پدر* اون یکی که پیروزی زندگیتو مدیون دعاهاشی *مادر*
برگھایِ زردی ڪہ رویِ زمین می افتد گاهی آرزوهایِ خشڪیده است… گاهی دعاهایِ بالا نرفتہ… …یڪ وقت هایی هم دلشوره های بیخودی ست… ڪہ ماه ها یا فصل ها زندگیمان را مختل ڪرده بود… …آنقدر ڪہ هرچہ میوه و شڪوفہ و گل روی درختان بود را ندیدیم...
پدرم گفت: سر سفره دعایی بکنید ناگهان داد زدم دلبر من را برسان خاطرم نیست پس از حاجت من شام چه شد خورد محکم به سرم شئ بزرگی پس از آن چند روزیست خلاصه سر ما باند شده است شده این سر سپر حاجت و اقرار زبان آخر ای مادر...
اربعین سال بعد دستت تو دست اونی باشه که شده زندگیت
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد!
قشنگترین دعایی که کسی در حقم کرده این بوده خدا پدر و مادرتو برات حفظ کنه...
رفیق دعا میکنم یه بار تو زندگیت گریه کنی اونم به خاطر شوق رسیدن به عشقت باشه
دراین لحظات زیبای شب ازخدا میخواهم دردها و غم هایتان پایان پذیرد تا طعم خوش زندگی را بچشید و ان شاالله هرآنچه را که آرزو دارید برآورده شود
هر جا دیدی خدا تحویلت گرفت بدون شک دعای مادر پشت سرت بوده...
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
*دعا واسه تو که دوست خوب منی* الهی قامتش را خم نگردان دوچشمش راپر از شبنم نگردان نصیبش خنده ای بر لب بگردان دلش را جای درد و غم نگردان خدایا فال او را خوش بگردان از عمر نازنینش ڪم نگردان الهی احسَنُ الحالش بگردان پناهش باش و بی محرم...
روی این قفل نوشتند / دعا می خواهد من سپردم به خودش/ هرچه خدا می خواهد
من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
دعا کردم که برگردد شده با دیگری باشد... دعا هایی به این تلخی همان بهتر نمیگیرد...!
کاش روزی برسد سهم دل من بشوی خسته ام بس که دعا کردم و بی پاسخ ماند...
قصه ی عشقت باز تو صدامه /یه شب مستی باز سر رامه /یه نفس بیشتر فاصلمون نیست/ چه تب و تابی باز تو شبامه/ تو که مهتابی تو شب من/ تو که آوازی رو لب من/ اومدی موندی شکل دعا/ توی هر یارب یارب من
خدا رو چه دیدی شاید قرار است همان بشود که تو میخواهی!!