این اواخر شده بود، آتش به آتش مدام می کشید. و من فکر میکردم که چرا وقتی ها می کشند روز به روز کوچک تر می شوند؟
هرگز نگفتند که زن باید عاشق باشد و مَرد لایق ... عشق را سانسور کردند ...! من سالها جنگیدم تا فهمیدم که ، نه گیسوانِ بلندم زیباست و نه چشمانِ سیاهم ..! و نه مَردى با دستانِ زمخت و گونه هاىِ آفتاب سوخته ، خوشبختی ام را تضمین میکند ..!
اگر کلافگى هاى یک زن را دیدى بدان خوب است فقط دارد حافظه اش را پاک مى کند به چیزهاى بهترى فکر کند..
هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ! هی منتظر باش ... منتطر باش ... منتظر باش ...