شعر آرمان پرناک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر آرمان پرناک
شاید او که در صبحِ مهر
در پارک
مانند من
به تابی خالی خیره بود
یا نه،
شاید او که در بارانِ آبان
در پیادهرو
چترش به چترم خورد
یا نه،
شاید او که در عصرِ آذر
در تاکسی
هنگام سرودن شعری
کنارم نشست...
نمیدانم عشق
در تقویمِ پاییزی
چگونه...
همه جا هستند
دهانهای مخرّب،
کلماتِ انتحاری...
ملالی نیست!
سرت بر شانهام
سرم بر شانهات
ما برجهای دوقلو
آغوشِ هم را میسازیم...
روز، تاریک
شب، تاریک
کاملاً روشن است؛
جهان در تاریکیست!
از تو چه پنهان،
ما موجودات
کلماتِ شعری هستیم
که خدا از بیخوابی
زیرِ چراغِ مطالعهاش
چیده است