شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
پروانگی؛
قرعه یِ نامِ من بود
و
حریق؛
پایانِ این ماجرا.
جیر می کشد ستاره؛
در اندوهِ شب!
می تازد
اسب دل تنگی
بر دشت انتظار
-بادصبا
آشوبم
شبیه شنبه ی نو پا،
که با غمزه چشمهایش
پا به در می کوبد
تا از خمیازه ی پلکی خسته
سرمه در نگاه آینه
حنا ببندد
بی گدار دل خوشی ،
راستی رویا؟
هنوز چند شنبه است..
رویاسامانی
بگذار،،،
شعرهایت به پرواز درآیند؛
وُ پر بگیرند
تا دور دست ها.
--آنجا که،
مردانِ سلاخی شده اند وُ،
زن ها پوست انداخته اند!
شاید؛
میان دفترت
[شعر]،،،
کمی از تب جهان بکاهد!
لیلا طیبی (رها)
کفرآمیزترین جمله ها
از دهان من و تو بیرون می زند؛
-:[دوستت دارم ها]
-- دوستت دارم ها...
♡
آه،،،
هنوز مردمان شهرم
به آیین عشق ورزی
ایمان نیاورده اند!
لیلا طیبی (رها)
وقتی خیس می خورند
کلمات در گلوی من
کسی چه می داند
که این بغض سرکش
چه چیزی را بالا نمی اورد
پلک هایم اما
شب به شب خوابت را
خط خطی می کنند
رویاسامانی
بعید نیست،
بعد از کوچ تو
هیچ درختی سرفه نکند
بعید نیست که چرت گنجشک با عطسه ی
برگی نپرد
اما...
از من بعید است
که رگ خواب یک شهر را
دست بدست کنم
تا دهان خیابان پر از چشم شود
حالا می بینی که
انتظارت دل انگیز تر از...
با تلفن همراهش درگیرست...
***
روزهای بیشماری ست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
زانا کوردستانی
من به تو نیاز دارم!
مثل:
[خوزستان]،
--به آب!
زانا کوردستانی
نگاهت
پل می زند
بین فاصله ها
بادصبا
یقه ی ،جمعه را
این عصر می گیرم
آه!!!!!
چه بازیگوش است
بوی پیراهن چارخانه ات را
یادم می آورد
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۸
از سر دلدادگی ،
شکوفه های مریم را می چینم
ببین غریب شده است
فصل عاشقی ام
تا کاجها هم زرد شدند
ای آشنای دور که بر
پرچین دیوار ها نشسته ای
این سیمهای پیج در پیج
سلام مرا می رسانند؟
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۱۰
شب گردی هایت
که تمام شد
خواب هایم را برگردان
رویاسامانی
محبوبم....
نمی توانم از تو بگذرم
با اینکه دلسردی از من است
نمی شود
تا ابدیت
از ته دل بخندم
معبودم ، تو که می دانی
این تاثیر میله های سربی
حیاط است
که هر جمعه ایوان خانه ام
می لرزد...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۲
من تو را در کلمات
می جستم
با آهی که الماس می شد
بر گونه های
سرماخورده ام
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۳
تو را باید مثل گل کاغذی
پشت قاب یک پنجره کاشت
یا، به چهار چوب این اتاق
مصلوبت کرد
یا به آفتاب گفت:
از پشت کوه های این شهر
ابریشمی به دور بغضهایت
گره کند
بگذار...
اشک تلخ تو را
در دفتر شعرم سنجاق کنم
که اینجا شمع هم
بی...
همین که .....
با این سن وسال
از باغچه ام، انار می دزدی
همین که
وقت رفتن از موهایم
بالا می روی
تو...
ای بی خبر از باغ دلم
باز، جای انگشتانت
روی لبها یم گل کرد
رویاسامانی
به سایه ات
که تکیه می کنم
ماه می گیرد
دلش..
رویا سامانی
صدای قیچی
مرگ گل های قرمز
گلاب شفاف