شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
چرا سهم دل من بی قراری است
چرا رفتی و اشک از دیده جاری است
به سر دارم هوای دیدنت را
بیایی با تو پاییزم بهاری است
بادصبا
خورشید دمیده است به صحرا و به گلزار
پیراهن گلدار به تن کرده چمنزار
بیدار شده غنچه ی زیبای اقاقی
برخیز که صبح است تو ای حضرت دلدار
بادصبا
روزگارم بَه چه شیرین می شود
با نگاهت صبح آذین می شود
مهربانا ! گر تو باشی کعبه ام
عشق تو هم دین و آیین می شود
بادصبا
گشتم به تو دلبسته تو همراز دلم باش
هرصبح عزیزم تو هم آواز دلم باش
با عطر خوش عشق به جانم تو نگارا
چون یاسمن باغ تو اعجاز دلم باش
بادصبا
ای کاش مرا تاج کیانم باشی
خورشید درخشان جهانم باشی
ای عطر شکوفه بهاری،ای عشق!
ای کاش که یارِ مهربانم باشی
بادصبا
دل دادمت ای یار، که همدل باشی
من قایق غرقِ غم، تو ساحل باشی
همراه دلت، مانده دلم کاش فقط
مردانه صفت، تو پای این دل باشی
بادصبا
کجا شد رقصِ سازِ دلربایت
غزلخوانی و آن شور و نوایت
شدم لبریز از غم همچو پاییز
و دل بی تابِ عطر جانفزایت
بادصبا
عزیزاست خاطرت ای جان جانان
به مانند شرابی ، یاس و ریحان
غزل می بارد از چشمان مستت
تویی مطلع ، تویی مقطع به دیوان
بادصبا
ای سرو باغ و بستان ، ای میر و ای تو سلطان
ای قبله گاه و ایمان
یادم، تو را فراموش
من قطره ام تو دریا ،عاشق منم تو شیدا
خضری و من چو موسی
یادم ، تو را فراموش
بی نام و بی نشانی ، چون برگ در خزانی...
عصرانه کنار یار طنّاز ، عالی
با چای و غزل، نغمه ی دلباز ، عالی
در ساحل دریای محبت ز صفا
یارم که شود همدل و همراز ، عالی
بادصبا
امیدی در جهانم کو؟
نشان از بی نشانم کو؟
دلی عاشق، دلی شیدا
بگو جانا! به جانم کو؟
بادصبا
اسیر چشم شهلای تو هستم
فدای قّد و بالای تو هستم
میان جمع دلداران عاشق
تویی مجنون و لیلای تو هستم
بادصبا
از شوق تو رقصان دل دیوانه کجایی
گل بوی و پری نازی و مستانه کجایی
از مستی چشمان تو ماهور پر از شور
ای ساقی و ای باده ی میخانه کجایی
بادصبا
تو باشی و من و دریا و ساحل
نمِ بارانِ پاییزیِ خوشگل
دو فنجان چای داغ و شعر حافظ
دلم می خواهد اینک یارِ همدل
بادصبا
امان از این شبِ تنهایی و غم
امان از لحظه های پر ز ماتم
دلم تنگ است کجایی؟ مهربانم
که پشت دلخوشی هایم شده خم
بادصبا
به دل دارم غمت را ای نگارم
که هر شب بی تو چون ابر بهارم
نصیب لحظه هایم آه و حسرت
نباشی ای دل آرا ، بی قرارم
بادصبا
با من تو بمان و تا ابد خندان باش
در ساحل عشق با دلم رقصان باش
خوشبختی ما رسیده اینک از راه
لبخند بزن به غم ، مرا جانان باش
بادصبا
آبی است تمام آسمانم با تو
زیبایی و شادی جهانم با تو
چون بلبل سرمستم و بر شاخه ی گل
هر صبح سحر ترانه خوانم با تو
بادصبا
تو باشی باتو بودن بی بهانه است
نگاه پر غرورم دلبرانه است
گل ابریشم باغ محبت
به عالم عشق ما جانا فَسانه است
بادصبا
✍🏼 شعر آغوش تقدیم به آغوش امن زندگیم، پدرم:
آن جام بلورین، وسط حوض نشان بود
چون آب حیاتِ گلی از شاخه رهان بود
ای مهر دلت رهزن غم در بغل نور
احساس در اندیشه ی تو، مهرِ وزان بود
آغوش تو مفهوم...
✍🏻 غزل پدر
تقدیم به یار جانم، پدرم:
«آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری»
مرغی بُدی تو نالان، در قالب اثیری
آزادی ات فغان بود، جسمت چو ناتوان بود
روحی که خسته گردید، چون در قفس، اسیری!
دیدم صدا زدی که در روی من گشایید
پاسخ برآمد اما،...