با من قدم بزن......وقتی که دانه های برف آرام زمین را نوازش میکنند.. چه ترکیب زیباییست،وقتی که دانه های سفید برف بر روی موهای مشکی تو می نشینند و مرا محو تماشایت می کنند.... و زیباتر از آن ترکیب دستهای من و توست ، وقتی که فاصله ی بین انگشتانم...
امروز حواسِ شهر، پرتِ برف است حواسِ من اما هنوز، درگیر گرمی دستان توست...
دستت را به من بده که در این سوز زمستان گرفتن دستای گرمت بهار است
زمستان برای من همیشه هدیه می آورد و این بار تو را...
زمستان چه فصلی چه فصلی که جزدرنگاهت تماشای سبزه محال است
چهل زمستان حریف آغوش گرمت نمی شوند
شهر را برف و بوران برده است اما مرا چشم های تو
زمستون و روزای برفیش برام سرد نیستن تا وقتی که خاطرات گرمت همرامه...
مانند برفی، پاک و ساکت، تا که باریدی کلّ مدارس در جهان تعطیل شد بانو... .
زمستونِ امسال خیلی قشنگه چون گرمایِ دستِ تورودارم...
می شود این زمستان را جور دیگری دوست داشت و این بار پای تولد تو در میان است...
دوام نمیاورم سرمای زمستان امسال را.... باید کوچ کنم!!! به قشلاق آغوشت...
زمستون امسالم قشنگه چون دستای گرم تورو دارم
کاش لباس زمستانی ات بودم و بعد تا همیشه برف می بارید...
زمستان، می تواند زیبا ترین فصل تقویم باشد وقتی سرما می گیردم وَ بعد توی تنور آغوشت گرم می شوم وقتی شب های سیاه و طولانی من باشم و تو باشی و پرده ی اتاق، که از غروب تا صبح کشیده می ماند
گرمیه آغوش های مُداومَت لَحظه هایم را پُر از تَمنآی ِ بودَنَت می کند مانده ام که بی وجودت چگونه به صُبح برسانم ثانیه به ثانیه این شَبهآی ِ سَرد زمستانی را...!
رویای حضورت را به جهانی نمی فروشم تو شیرین ترین داستان برای گذران شبهای بلند زمستانی
آغوش تو برای زمستان من بس است