پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در هوای آلوده به نبودنتنفسی بالا نمی آید! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
دنیامی تو مثل نفس میمونی هر جا همرامی میدونی تموم زندگیمی دنیامی دیگه چی بگم بمونی و نری؟!شاید شد شاید موندی و دوباره هرچی باید شدنگو هیچی رو به راه نمیشه شاید شد… دیگه چی بگم بمونی و نری؟ نگاهم کن یه نگاه تو میتونه زندگیم باشه! تو که بودنت میتونه دلخوشیم باشه بذار حس کنم همیشه دارمت دیگه داره بد میشه ولی من نمیخوام از تو یک قدم دور شم! بخوامم نمیشه جز تو با کسی جور شم… دیگه چی بگم بمونی و نری؟ توی دلم آتیشه نمیخوام بدون...
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس بر گردد...
به گمانم من با چشم هایم تورا نفس می کشمچون تا می بینمت نفس هایم به شماره میفتد خونم اکسیژن بیشتری می طلبد و نبضم تندتر می زند!تو همان هوا هستی که در سینه من جریان دارد و من بارها و بارها تورا نفس کشیده امتو همان جریان خدا در روح آرام منی...ارس آرامی...
- چرا اینجوری میخندی؟! + چجوری میخندم؟! - از بچگیت همینجوری میخندیدی! + خب چجوری میخندم؟؟- یه جوری انگار کل دنیا مال توعه! + دنیا مال من نیس، ولی تو که مال منی! =)💕دیالوگ رمان نفس میکائیلریحانه غلامی (banafffsh)...
حالا که عشق پنجره را باز کرده است...طوری نفس بکش ریه هایت عوض شود!!!...
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسمور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم...
مرا نفس، همان نفسکه از درون تو می کشمارس آرامی...
به نفس می مانیبی وقفه می خواهم تو را ......
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم...
از ته دل به کسی جز تو نمی اندیشمهمدمم! هم سخنم! هم نفسم! هم کیشم!اعتباری نه به مردم نه به دنیاست دَمیهمه رفتند ولی باز تو ماندی پیشمغم تو چنگ زند بر دل صد پاره ی منشادی ات چاره غم های درون ریشماز سرم هست زیاد اینهمه همیاری و لطفحس شادی چه کسی می دهد از این بیشم؟چه کسی جای تورا در دل من می گیرد؟لیک هرگز نتوانند بگیرند مرا از خویشم... .. .. بهزاد غدیری behzad ghadiri...
من ز میخانه ی چشمت نظری میخواهماز تو یک خواسته ی مختصری میخواهممانده ام گوشه ی بی حوصله ی تنهاییقدر یک قاصدک از تو خبری میخواهمسخت امشب تب یادت به سرم افتادهدر کنارت نفس تازه تری میخواهمهر شبم با لب خاموش سخن میگویمدر خیالات خودم همسفری میخواهم آنقدر درد کشیدم ز نبودت همه عمرکه از این رنج فراوان ثمری میخواهمتوی پس کوچه ی احساس به جا مانده ز عشقته این کوچه ی بن بست دری میخواهمتازه برگشتم و دیدم که از این عشق و...
حریف عقربه هایت نمیشوم ، دنیا...زمان من شده اتمام و باورش سخت استحواس من به شتابت نبود ، یک لحظه...مجال ده که نفسهای آخرش سخت است..بهزاد غدیری...
از شعر و سرود و مهربانی بنویسدلتنگ توام هر آنچه دانی بنویسآلوده شده هوا نفس کم دارمای دوست به رنگ آسمانی بنویس«بهزاد غدیری»...
نگران نباش ...! بیکار نیستم .... ثانیه ،ثانیه های نَبودنت را .... "نفس" می کِشم .....!!!...
☔️♡ - چرا اسمتو گذاشتن نفس؟+ چون وقتی به دنیا اومدم، اولش نفس نمیتونستم بکشم، معجزه شد نفسم بالا اومد...!- آهان! ولی من اگه جای مامانت بودم دلیل قشنگ تری میوردم!+ دلیل قشنگ تر؟- آره! مثلا... میگفتم اسمتو گذاشتم نفس چون بدون تو یه لحظه هم نمیشه نفس کشید :) ♡دیالوگ نفس میکائیل 🍃نویسنده: ریحانه غلامی...
زندگی گاهیدم کردن چای با آلبالوست ؛یا چیدن چند میوه از درختکه تو را به ماندن پیوند می دهد...!زندگی همین لحظه ایستکه من تو را نفس می کشم ،برایت چای می ریزموَ تمام اندوه جهان را در آن حل می کنم......
از منزل کفر تا به دین ، یک نفس است وز عالم شک تا به یقین ، یک نفس است این یک نفس عزیز را خوش مى دار کز حاصل عمر ما همین یک نفس است...
دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانیصدا کن مرا از صدف های بارانصدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتنصدایم کن از خلوت خاطرات پرستوبگو پشت پرواز مرغان عاشقچه رازی استبگو با کدامین نفسمی توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افقمی توان تا شقایق خطر کرد؟ مرا می شناسی تو ای عشق من از آشنایان احساس آبمو همسایه ام مهربانی است و طوفان یک گلمرا زیرورو کرد پرم از عبور پرستوصدای صنوبر،سلام سپیدار پرم از شکیب و شکوه د...
آن بوسه های ناکرده میان دهان توستمن تشنه کام و آب گوارا در کنار توستسر تا به پای تو مظهر زیبایی ست گل منبا آن نگاه نجیب که در دیدگان توستتو باغی با بنفشه ی گیسو و سرو قدتنت یاس است و گونه و گل ارغوان توستخورشید تاریک شده در ابر گم شوداز شرم آن نوری که در آسمان توستبا بوسه ای در آتش خود می سوزانی مراانگار که آفتاب درون دهان توستآن لحظه که با هوای تو در خویش رفته امگویی بهار در نفس مهربان توست...
☔️♡ روی پنجه های پام وایسادم.دستمو با تموم توانم دراز کردم...ولی دستم به ظرف شکلات نرسید! مامان خونه نبود... صندلی خیلی سنگین بود! دلم شکلات میخواست!آروم قدمامو کشیدم سمت بیرون از آشپزخونه که خوردم بهش!دو تامون پخش زمین شدیمولی با دیدن هم غش غشخندیدیم... خواستم ازش بپرسم:میکائیل؟! تو میتونی صندلی برداری بذاری زیر پات... واسمشکلات از تو کابینت بیاری؟!ولی تا به خودم اومدم دل ازشکلاتا کنده بودم و پشتش،روی دوچرخه پرواز م...
☔️💜 نفس: میشه... چشماتو باز کنی؟میکائیل: نه!!نفس: چرا؟!میکائیل: اشکام میریزن!نفس: ولی الان دل من همداره از دلتنگی میریزه :) دیالوگ رمان نفس میکائیلنویسنده: ریحانه غلامی...
نفست خوبترین مرهم بیماری هانفسم، یاد مرا خوب نگه داری هاااا .مینا بیگ زاده...
وقتی نفس می کشم تازه می فهمم که تو با هر نفس به قلبم می نشینی اگر تو نبودی،قلبم پژمرده بود از تنهایی.......
تو مرا یاد کنی یا نکنی ، باورت گر بشود،گر نشود حرفی نیست...اما...!!نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست.🍂💔...
گره به کارِ دلِ آدمی ست همچو نفسگره گشای تویی، ای هزار دستت عشق......
یڪ عمر قفس بست مسیر نفسم راحالا ڪہ درے هست مرا بال و پرے نیستحالا ڪہ مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثرے نیستبگذار ڪہ درها همگے بستہ بماندوقتے ڪہ نگاهے نگران پشت درے نیست…...
مرا نفس ، آن نفس استکه از درون تو می کشمارس آرامی...
نفس مرا، آن نفس است ،که از درون تو می کشمارس آرامی...
چیزی شبیه عشقچیزی چنان زیبا،مثل یک زندگی،مثل نفس،به گمانم آن تو باشی.....!آیسان خاکپور...
بیش از هوا،بیش از نفس محتاج با تو بودنم...
این روزها نفس نه آه می کشیم...
هرگز نمی شود که تو را دید و بعد از آنجایی نفس کشید به جز در هوای تو...
نیست در آغوش من جز نفس گرم تودر پس آن بوسه ات فاش شده شرم توهر قدم از رفتنم بی تو بجا ماندن استبی تو کجا من روم وقتی هدف ماندن استهر شب و روز مقصدم سمت حریم تو بودژاله صبحگاه من وَسمه چشم تو بودچشم و دلم را سحر با هَوَست سیر کنباقی عمرِ مرا عشقی نفس گیر کن...
بسیارم رفته استاندکم،نفس می کشد هنوز......
این شب، هنوزِ بلندی ست که با حواس نجیبش هوای شرجی ما را نفس می کشد دارد.بگذاراز کدام خاطره دم بزندسکوت تن به تن چشمهای ما با هم....جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
پلکهایم را می بندم نگاهم نفس بند می شود و هیچکس هرگز نمی بیند چگونه به پایان می برد پروانه ای در پشت شیشه جان می کند را ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
نفست بهترین اتفاق زندگیم بود....(خودم=ریحانه)...
صدایش میزد هوا،میگفتم مردم میگویند نفستو میگویی هوا؟میخندید و میگفت:هوا که نباشدتو هر چقدر همنفس نفس بزنیمگر فایده ای دارد؟خلاء است، میمیری ......
چیزی شبیه عشق،چیزی چنان زیبا،مثل یک زندگی،مثل نفس،گمانم آن «تو» باشی..!آیسان خاکپور...
در دلم شوق پرکشیدن نیستدر نگاه ترم رسیدن نیستدر و دیوار هر دو می گرینددیگر این خانه جای ماندن نیستمن نفس می کشم هنوز،ولیاین نفس ها که زنده بودن نیستدر خیالم نشسته ای، اماهر طپیدن که دل سپردن نیستهمه دیدند صبر وطاقت مناحتیاجی دگر به گفتن نیستچمدانم هنوز پشت در استپا به پا کردنم که رفتن نیست!...
عاشقی گفت که من پنجره را می بندمپشت این پنجره کمتر بنشین فرزندماو نمی آید و این تجربه را دارم من...پشت این پنجره من "هم" نفسی گم کردم...
غرور گوگردی ام را بگیرانبگذار روی سیگاریکه نمی دانی برای به خاطر آوردنم استیا از خاطر بردنمبسرانم در ریه اتبه یاد روزهایی که نفست بودم...
من پر از عشق تواممرا نفس بکش.......
این نفَس...بی «شما» بعید است که تکرار شود❣ ...
آغوشی باش...و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کنبدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود!فقط نگاه باشد و نفس...زندگی آنقدرها دوام نمی آوردهمین حالا هم دیر است......
ستاره ای شده ای در شبِ خیالِ دلمبیا وُ لحظه به لحظه بشو وَبال دلموَبال مثل تو بر دل مبارک ست و عزیزنَفَس نَفَس بِرِس از جاده ی شمال دلم...
دلم گرفت ای دوستنفس ، بریده از منچه بگویم از دردزندگی همچنان جاریستدلخوشمروزگارم بد نیستلبخندی از توته جیبم هست...
مرگ برای من چندان سخت نیستاگر با نبودنت مقایسه کنمبه مراتب نبودنت سخت تروحشت ناک تر استترجیح می دهم نفس نباشدولیتو باشی......
اولین بار که جلوم سرلخت شدموهاش نم داشتیه نم هزاربار بهتر از نم باروناون روز موهاش بوی هلو میدادبا خودم گفتمموهاش مثِ یه طنابهمث یه طناب که خدا از دیوار بهشت انداخته پایین که باهاش آدمو بکشه بالا ...سرمو نزدیکتر بردمعمیق ترین نفس همه ی عمرمو کشیدمجوری که انگار قبل ازون هیچ وقت نفس نکشیده بودمروحم و رویه ها پر شد از بوی موهاشدلم نمیخواست به هیچ قیمتی سرمو عقب بکشمدلم نمیخواست دیگه هیچ جا برمحتی بهشت ...خونه م خودش بهشت ...