پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سال به پایان نرسد کاش بهاران نشودبغض به باران برسد عشق که پنهان نشوددر کلبه کنعان یعقوب که گریان بشودیوسف قصه کنعان او که خندان نشود...
همیشه خندان بودگل نوشکفته به چمنافسوس نمی دانست باد خزان بی رحم استفیروزه سمیعی...
گرتوانی برای همیشه خندان و پر انرژی باشی ،می توانی برای همیشه سرشار از زندگانی باشی .نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ...
من بهارم ک جهان ار نفسم خندان است:)♡...
در نگارستان عشق ، مشق من چشمان توستآرزویم دیدنِ آن چهره ی خندانِ توست...... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
«ابر بی باران»چندیست که از چهره ی خندان خبری نیستابری شده دلها و ز باران خبری نیستحالا که درختان همه سبزند و زمین سبز صد حیف که از فصل بهاران خبری نیستدلها همه پژمرده شد از سختی ایّامدر سینه ی پُر درد ز درمان خبری نیستدرگیر به اشعار و غزلها شده ایم وغافل که ز چشمان غزلخوان خبری نیستدر پیچ و خم کوچه ی تنهایی دنیاافسوس که از یاری یاران خبری نیستما را چه شده ؟باز چرا مُرده محبتاز رأفت و اندیشه و ایمان خبری نیست...
حالم را نمی فهمد کسی ازبس که خندانمبه ظاهر،دلخوشم اماغمی درخود نهان دارم...
زندگی همین است...به یک گل می ماند که شاد و خندان توی چمن شکفته می شود:یک بز سر می رسد،می بلعدش و همه چیز تمام می شود....
پر از گلایه ام اما به جبر خندانمهمیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست...
باانگشتانت به ابرها غلغلک بده شاید هوای خشکِ چلّه خندان شود....
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان می شود!چشم گریان هم دمی با بوسه خندان می شود!سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی!غم مخور با خنده ای از دیده پنهان می شود!...
هرچه باداباد ماکه خندان میرویم...
عادت ندارم درد دلم را،به همه کس بگویم...پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم...تا همه فکر کنند...نه دردی دارم و نه قلبی.....
عادت ندارم درد دلم را،به همه کس بگویم...پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم...تا همه فکر کنند...نه دردی دارم و نه قلبی....