متن عباس نبی زاده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عباس نبی زاده
با این اشتیاق وصف ناپذیر
خواب ستاره را چگونه مُختل کنم
اکنون که با رایحه ی جنگلِ بارانی
مسحورِ جُنبش تاب مژگانش هستم
از شکار رویاهایم دست بردار
آنها را به فراموشخانه تاریخ سپرده ام
اکنون اندیشه و قلبم به تفاهم رسیده اند
دیگر در رویا پردازی هایت شریک نخواهم شد
در برهوت سعادت
حس مشترک ما
انتظاری سبز بود
در منظومه ایی گمنام و گنگ
مرعوب کواکب گیج گشتیم
و با سردرگمی
اسیر تلاطم سرابی ژرف
انباشته از حضورِ توست
این غروبِ پُر هیاهو
جَعدی تدارک ببین
تا معنی پیدا کند
لمسِ گیسویت
پرهای شکسته آسمان ندیده ام را
از روی سنگفرشهای درد آلود پیاده رو بردار و با اندک نوازشی ،
لابلای کتاب شعرت جا بده
میان همان ورقهایی که
از رهایی سرودی
در تار و پودِ سیاه مشقهایی
که با آن پرواز را به تصویرکشیدی
شاید اینگونه پرواز را بخاطر بسپارم
نیست در آغوش من جز نفس گرم تو
در پس آن بوسه ات فاش شده شرم تو
هر قدم از رفتنم بی تو بجا ماندن است
بی تو کجا من روم وقتی هدف ماندن است
هر شب و روز مقصدم سمت حریم تو بود
ژاله صبحگاه من وَسمه چشم تو...
نگارستان چشمهایت مرا مسحور خود ساخته
ببین این قلب مجنونم چگونه دل به تو باخته
تو اینجایی و احساست شد آذین بخش شبهایم
ستاره با فروغ تو چه رویاهایی خوش بافته
گفته بودی آرزویی نداری
اما از نفوذ چشمانت فهمیدم
آرزوهایت را محبوس کرده اند
تا دلخوش به سنگفرش خیابان باشی
بی خبر از اینکه رگ خوابت را
نشانه رفته بودند
ازدحام اشک هایت
جزای سختی
برای رستاخیز
تدارک دیده
پاهایمان را به اندازه کدامین
گلیم نداشته دراز کنیم
وقتیکه خانه قحطی زده مان
شالوده سُستی از فقر دارد
بی فرجام ؛
نشسته در ایستگاهی متروک
به انتظار مسافری درگذشته
برای گره کورِ مشکلات
عصای سفید نذر کردم
عباس نبی زاده
پاییز چو از گستره برگ تو افتاد
گویی که بومِ فلک از جلوه ورافتاد
یلدا بنهاد دست بدستان زمستان
تا نقشِ سپید بردل بوستان بیفتاد
عباس نبی زاده