متن هایکو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات هایکو
آفتاب آمد
برف آب شد
رد پا از بین رفت
به پل رسیدم
ماهی ها فرار کردند
پرنده پرید
بادها می خواهند
باران را بیاورند
ماهی می رقصد
هوا تاریک شد
آن گوشه حرف می زنند
قایق و دریا
آخر سقوط کرد
در لانه ی مورچه ها
قطره ی باران...
در خانه نیستم
بیرون هم نرفته ام
آستان نشینم...
بودش معلوم نیست
نبودش حس می شود
مرغ مهاجر
آفتاب سر زده
زلزله تمام شده
گلدان گل داده...
به پنجره خورد
می خواهد فرار کند
قمری جوان...
شب از راه رسید
این درخت صنوبر
آواز می خواند...
دختر گل را چید
افتاد و از دنیا رفت
نیلوفر در پارک...
ایوان خانه ماه شب چهارده سایه ی درخت
مادرم آمد
باز هم صدای کلاغ
حیف بیدار شدم
آنجا را ببین
آن یکی شکوفه نیست
چه پروانه ای
کوچه لبالب از عطر یاس
نمی دانم ممنون کدام همسایه ام
شب بی ماه/
مورچه ها جمع شده اند
دور حبه قند
خط پرواز غازها/
لاک و مهر شده انگار
غروب خورشید
خسوف ؛/
برگی از نیلوفر آبی/
روی تالاب/
هرس کردن/
روی تیغه ی قیچی /
عطر درخت/
خانه تکانی /
فقط یک لکه ابر/
پشت پنجره/
پرویز مخدومی