متن کتایون آتاکیشی زاده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتایون آتاکیشی زاده
تو میروی و من کم می آورم...
از هوای تنفس بگیر تا ضربان قلب...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
لایه نازکی از اشک چشمانم را می پوشاند
تا نبینم چقدر ساده پا میگذاری روی عشقی با هم ساختیم... و دور میشوی!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
من همینجا می مانم
درست بین جمله \دوستت ندارم\ که به زبان آوردی...
می مانم چون میدانم برمیگردی...
قاتل ها همیشه به صحنه جرم برمیگردند مگر نه؟!
من در آن جمله ات کشته شدم...
و تو بازخواهی گشت!
نویسنده : کتایون آتاکیشی زاده
برای ابراز علاقه به تو دیر است
اما بگذار این دنیا بداند
یک \تو\ به من بدهکار است!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
او کوچکترین اتفاق زندگی من است...
آنقدر کوچک که در قلبم جا شده... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
قهوه که هیچ...
زندگی از دهان افتاد و سرد شد...
نیامدی...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
مانند درختی که پرستو هارا در آغوش می کشد ،
در زمستان های بی کسی
پناه من باش...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
اولین کسی که باید پایش بایستی خودتی...!
حال خودت را به رفتار دیگران نفروش!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
من سعی میکنم دوستت نداشته نباشم
تو هم سعی کن زنده بمانی اما نفس نکشی!
درخواستی که از من داری همینقدر احمقانه ست!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
رد پایم روی عقربه ساعت است...
ثانیه به ثانیه را قدم زدم
تا برگردی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
با انگشتان زخمی به گیتار نگاه میکند...
مانند من که با قلب زخمی برای دوباره دوست داشتنت تلاش میکنم...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
نمیدانم صبح است یا شب یا... بگذریم!
هیچ زمانی بدون حضورت بخیر نمیشود
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
خطوط روی صورتم
کروکی مسیر رفتن توست...
و من پیرشده ام
جایی میان نرسیدن هایم...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
میشود مرد!
یک لبخند نیاز است و یک نفس عمیق و طولانی ترین پلک زدن دنیا...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
این انصاف نبود
تو برای همیشه به خواب بروی و من بعد از تو
حتی یک شب هم نتوانم چشم روی هم بگذارم
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
این شهر قدم های مارا از دست باران دور نگه داشته بود
او هم می دانست کسی مانند ما تکرار نمیشود ...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
مزه تنهایی زیر زبانمان مانده است
وگرنه این حجم از بی میلی نسبت به حضور کنار آدم ها
عادی نیست...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
جا مانده ام میان کوچه پس کوچه های این شهر
مشکل کوچک بودن چمدانت نبود ، در دلت جا نمی شدم!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
+ مایه حیات
دو حرفه
- تو • ͡•
نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده