به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من
فخرم همه این بود که مطلوب نگارم افسوس که مطلوب خودم با رقبا رفت
مشکل اینجاست : همیشه آدم های تنوع طلب دست می گذارند روی آدمهای وفادار، افسوس ...
تو بخت بودی و یک بار در زدی، رفتی به خواب بودم و از دست دادمت، افسوس
ای کاش می رسید به جانم نگاهِ مرگ افسوس دستِ مرگ خریدارِ من نبود
گفت : افسوس خود کار سرخت را گم کرده ای گفتم : کاش چشم های تو آبی بود.
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام تو فارغی و به اَفسوس میرود ایام ...
این شهر به تنگ آمده بود از من و افسوس آن کودک بی حوصله دیگر خطری نیست
همه زندگیم رفت از زندگیم رو لبهام فقط آه و افسوس دارم اگه آخرین روزه پس واسه چی مث روز اول تورو دوست دارم
مُردهها بیشتر از زندهها گل دریافت میکنند ، چون که افسوس قویتر از قدرشناسی است !
افسوس دیر رسیده ایم ما گل عشق را می کاویم در روزگاری که عشق را نمی شناسد.
ای کاش میبردی تمام خاطراتت را از تو برایم یک بغل افسوس مانده