تصمیم گرفت و بی محابا آمد خورشید به دشت عشق زیبا آمد آورده برای او انار و گل و سیب باران ستاره تا به اینجا آمد
دانهی سرخ اناریم و نگه داشتهاند دلِ چون سنگِ تو را در دلِ چون شیشهی ما
سیب و انار و پسته، شیرین و ترش و شور طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی ست حالا که دوستان همه جمعند دف بیار چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی ست
انار گونه هایت از شرم ترک برداشت وقتی دستانت را به آرامی گرفتم
مگر می شود زندگی مرا به هم ریخته آفریده باشد خدای دانه های انار؟!!!
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد
هر دو سرخیم ولی فاصلهء ما از هم پرده هایی ست که در قلب انار افتاده
آذر آمده که روی لبهای پاییز انار بگذارد و او را به دستهای یلدا بسپارد
هندوانه رویاهایتان شیرین انار موفقیت هایتان پر دانه پسته ی خاطراتتان خندان قصه ی زندگیتان خوش و عمرتان چون یلدا بلند باد یلدا مبارک
به صد یلدا الهی زنده باشی انار و سیب و انگور خورده باشی اگر یلدای دیگر من نباشم تو باشی و تو باشی و تو باشی یلدا مبارک
یک قدم مانده به یلدا به شبی خاطره انگیز و بلند به سفیدی زمستان و اناری که دلش قصه یک رنگیست . . . یلداتون مبارک
به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
یکی یکی هرس شد/ انار/ لب وگونههای سایه خون
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
سُرخ شد گونه ی آب/کنار حوض/سایه ی اَنار