رفته ای برگرد جانم ای تمام باورم دلخوشم با یادت اما در کنارت بهترم
به من برگرد . چون مردُمی پس از جنگ .. به خرابه هاے شهر و خانه شان .
تمام راه رفته را برگرد لبخندهایت را در خاطرم جا گذاشتی...
زود برگرد و بیا، خسته ام از رنگ سیاه روزهایم همه از جنس مُحرّم شده است
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ست بدجور از نبودنت شاکی ست هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست...
برگرد آنقدر که تو را دوست داشته ام نبوسیده ام
برف بارید به این شهر کجایی بی من؟ کاش سردت نشود... دل نگرانم، برگرد.
مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر سپس رها کن و برگرد من نمی آیم...
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شوم و از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!
برگرد در من کسی بهانه ات را میگیرد .
برگرد دیگر طاقت دوری تو در من اندک شده دلتنگم به تو به من عادت شده زخم تو تو دلم چه خوب جامونده اسم تو
کاش تو رو ندیده بودم توی اون سه شنبه سرد کاش میشد شبا با گریه بگم هر جوری برگرد
سیگار را با هیچ چیز عوض نمی کنم برگرد،ثابت کن دروغ می گویم...