تابستان درگذراست یک کف دست شعر پشت سرش مدادم را برای شعرهای پاییزی تراشیده ام
من وغروب/روی یک خط ایستاده ایم/سبز شد برنج
پیراهنم بوی تورا میدهد ازبس که خیالت را شبهادرآغوش دارم.
گفتی میز را بچین / می آیم / چقدر برف نشسته روی صندلی
آرزوی بزرگتری ندارم جز اینکه غصه های چسبیده ی گلو را فریاد کنم آی دروازه ها یاری می کنید؟
پاییز/چهار گوشه ی فصل ها/جنگ/سنجاقک ها/سینه خیز
پاک نمیشود خونی که پاک است دست ات را به گردن دستمال نیانداز
فریزر هم بو می دهد
امسال هم نمک سود کردم ارزوهایم را با دو پیمانه ا ش ک