جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار...
بوسیدن تو تنها تکراریست ،که تکراری نمی شود...
بیهوده نگردید به تکرار در این شهراو طرز نگاهش، بخدا شعبه ندارد......
جهان بی عشقچیزی نیست جز تکرار یک تکراراگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست...
مادرنه تکرار میشود نه تکراری...
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکراراگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست...
تو...تکرار نمی شویاین منم که دلبسته تر می شوم...!...
بیا رسم دنیا را بهم بزنیم من زمزمه می کنم و تو تکرار کن آنگاه کلاغ می شود همای سعادتت!...
رفتنت چون بودنت تکرار رنج زندگی استمثل جای خالی ساعت به دیوار اتاق...
جمعههاحس عجیبیست میان من و دلدل آواره به تکرار تو را میخواند ......
به تکرار یک فصل دائم رسیدمزمستان ...زمستان ...زمستان ...زمستان ......
همسر مهربانم عمرت به شیوه ی باران پُر از تکرارِ طراوت باد…تولدت مبارک...
و من اگر یک بار دیگرزندگی کنمهیچ چیز را تکرار نمی کنمجز دوباره عاشق *تو* شدن را......
زندگى مث یه معلم خوبه وقتى درسیو یاد نمیگیرى واست تکرارش میکنه.....
همه یه خاطره ی خوشن که تموم میشنتو یه خاطره ی خوشی که هی تکرار میشی!...
باران گرفته است کنارِ نبودنتباران گرفته است همان جا که نیستیتکرار میکنم که کمی بیشتر بمانتکرار میکنی که نباید بایستی...
از هر تکراری خسته امجز دوست داشتنِ تو......
هر بار که می خواهم به سمتت بیایمیاد می افتد *دلتنگی* هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...
هر کس سزاوار فرصتی دیگر استاما نه برای تکرار همان اشتباه...!...