امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت...
می آیی و برای تو می گویم آخرش با من عزیز، بی تو چه کردند جمعه ها...
نمی دانستم تاوان دیدن آن چَشم های شب رنگت یک عمر دلتنگی است . .
تمام شد جمعه تا دلتنگی بعدی خداحافظ....
جمعه یعنی که نباشی و دلم تنگ نگاهت باشد جمعه یعنی بدنم در تب آغوش خیالت باشد
خبرت هست که دلتنگی و تنهایی و بغض آنقَدَر هست که یادم نکنی میمیرم؟
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم
از چکه چکه ی اشکِ فراق قندیل بسته است غار سردِ دلتنگی ام
گاهی بی هوا دلم هوایش را می کند هوای او... اویی که هیچوقت هوایم را نداشت...
بی تو من، جمعه ی هر هفته کمی می میرم...
هر روز هزار دختر را بغل می کنم به هوایی که یکی از آن ها تو باشی
ازدلتنگی برای آدمهایی که توروفراموش کردن دست بردار... .
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
دلتنگی اتفاق عجیبی است گویی که خواهی مرد اما نمی میری !
و هر کسی به اندازه دلتنگی هایش درگیر شب است...
بدون تو مگر شب ها صبح می شوند...
اگر دلت گرفت زنگ بزن مثل من که از دلتنگی زنگ زده ام
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟ همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی؟
جمعه ها دلگیر نیست شاید دلمان پیش کسی هست که نیست
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشت بیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را
پنجشنبه ات بخیر کُجایی؟! چِه میکنی؟! اینجا شلوغ کرده خیالَت درونِ من... .
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت رفتن اگر هست نیا
شادی نیمه ی شعبان و غم دوری تو شب عید است ولی سینه ما می سوزد
دلتنگی زبون نفهم ترین حسه حالا تو هی براش منطق بیار .