پنجشنبه , ۱۹ مهر ۱۴۰۳
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آن جایی برود که جانت به آنجا می رود....
دلتنگیبلندترین دیواراز سخت ترین زندانی بودکه می خواستم از آن فرار کنم......
دلتنگی یعنیتو باشیاو ، نباشد....
پنجره را باز کردمتنها از دل تنگی هایم به آسمان گفتمنمیدانم چرا ابری شد ...!...
روزهای سختی رو میگذرونم !!!وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشودنفسمدنیایمدلم !...
این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگیدیوار با هر طرح و نقشی ، باز دیوار است...
به قدر جمعه ی یک پادگان سرباز دلتنگم...
دلتنگی مثل شکستگیه روی عینکههر جا رو نگاه کنی میبینیش......
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم...
هرچه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی تا بداند غم تنهایی و دلتنگی ما...
دل تنگی رانمی شود سنجاق کرد به یک فصلزمانی که نبودن ات همیشگی ست...
گاهی وقت هاآنقدر دلتنگت میشومکه میخواهمتو را از خیالم بیرون بکشمو ببوسم......
من در غم تو؛ تو در هوای دگری!دلتنگِ تو من، تو دلگشایِ دگری!...
زمستان است و بیشتر از برف دلتنگی می بارد....
این دو روز زندگی روی مدار سرعت است لحظه دلتنگی اما ثانیه یک ساعت است...
نگاهت کردم!قلبم به درد نیامدسرجایش ماند، آرام شد.تازه می فهمم دلتنگی یعنی چه!...
می گذرد این عمر در دلتنگیبمیرم برای دلم که پیر شد به پای دلتنگی......
اگه دل تنگی میتونست دلیل مرگ باشه من روزی هزار بار میمردم!...
تلخی نبودنت را این شب ها با یادت شیرین می کنم....
آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد...
و چه کسی خواهد فهمیددر این حوالیاز دلتنگی من؟؟؟...
چتر بهانه بودچشمان باران زدهشانه هایت را کم داشت......
جمعه ها شرح غروبیست که خون آلوداست دیه اش قیمت بد حالی و دلتنگی ماست...
دلتنگ محکم بغل کردنت،بوییدنت و بوسیدنتم...
جزیره امدر اقیانوس سکوت دلتنگی ترانه نژادی...
بر "دار" شبفرش می بافت صبح امید را دلتنگیم...
بخدا در دل و جانم نیستهیچ جز حسرت دیدارش...
پاییز است،صدایم بزن خاطراتم زرد میشودپشت این همه دلتنگی...
اشک ازشکستنه! سکوت ازتنهایی، لبخندازمهربونی،ولی، پیام از"دل تنگی"...
به تو نگاه می کنمغریبانه می نوشمچای دم کشیده ی خنده هایت راهر چند نیستی!...
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویمدل سوخت در اندیشه ی "چشمت"تو کجایی......
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنتآرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت...
اینجا همه دلتنگندنمیدانم آنها که دل برایشان تنگ است؛کجایند......
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم...
دلتنگینام دیگر این روزهاستوقتیاز این همه رهگذریکیتو نیستی...
چقدر سرد است!وقتی…دلتنگتم و نیستی...
پشت هر دلتنگی یه بیمعرفته که کلی از روزهای خوب رو فراموش کرده......
رفتدلتنگی جا ماندعادت می کنمبه یادگاری ش...
زندگی بی عشق جهنم استآسمان بی خورشید شب استاما من بی«تو» نامی نخواهم داشت......
من بی تو در غریب ترین شهر عالممبی من تو در کجای جهانی که نیستی؟...
جمعه باشد تو نباشی و خزان باشد و منچه کشنده است فدای تو شوم، رحمی کن...
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم !...
روزهاى خوب و بدى باهم داشتیمکه بیشترشان خوب بود؛من تمامِ آن روزها را میبوسم ......
دلتنگم نه برای تو ...دلم برای خودم تنگ شدهبرای مَنِ کنارِ تو ... ...
دنیا به وسعت قفسی تَنگ می شودوقتی دلت برای کسی تنگ می شود...
دلتنگی، دقیقا همان بخشی از عکس است که بریده نشده، برای کسی که بریده شده است....
آفرینشپاسخ کدام دلتنگی خدا بودکدام تنهاییکه در جهان ماجا ماند...
پایدار استسامانه دلتنگیتا آمدنت...
شاید هم جنسِ دلِ منمرغوب نیست ...که انقدر زود به زودبرایت تنگ می شود!...
دلتنگی پا به سن گذاشته استحرمت دارد تمامِ دوست داشتنت هایت،نرو.......