بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ست بدجور از نبودنت شاکی ست هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست...
گرفته تر از ماه گرفتگی آفتاب گردان
یعنی میشود روزی که... رویِ همین صفحه بنویسم: آمد.... که بماند...
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین اتفاق شاید همین باشد...
حرف برایِ گفتن زیاد داشتم اما نمی دونم چرا نتونستم هیچ کدوم رو بنویسم فقط اینکه دلم خیلی برات تنگ شده....
کلمات هم نمیتونَن بیان کنن که چقدر دلم برات تَنگ شده
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !
دلبرکِ زیبا روی مادر عزیزِ لحظه های مادر بهارِ زندگیِ مادر سنگِ صبورِ لحظه هایِ دلتنگی مادر
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
سر انجام... روزی خواهی بارید بر دلتنگی هایم، مدتهاست چترم را بسته ام
کتمانِ دلتنگی، بند آمدنِ نفس است...
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم، یا از عاشقی دلتنگتر! فقط میدانم در آغوش منی بی آنکه باشی! و رفتهای بیآنکه نباشی.
کاش اینجا بودی همین کنار خودم و من یادم می رفت که خسته ام خرابم ویرانم....
باران بارید بوی دلتنگیهایت بلند شد
بدترین نوع دلتنگی دلتنگ شدن واسه کسیه که کنارته ولی اون آدم سابق نیس !
وزن دار نمیگویم قافیه هم نمیگذارم بی پرده و رک میگویم دلتنگتم
همسر بسیار عزیزم عشق تو زیباترین لذتی هست که تا به حال تجربه کردهام و دلتنگی تو بدترین دردی است که تا به حال از آن رنج بردهام خیلی دلم برات تنگ شده
زمستان همین است که هست حالا در این باغچه حتی دلتنگی هم نمی روید!
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحر از غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم
به گمانم یلدا ماجرای دختریست ؛ که در یکی از شب های زمستان بخاطر دلتنگی اش یک دقیقه بیشتر از خدا گرفت !
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ...
اشک هایم که سرازیر می شوند دیر نمی پاید که قندیل میبندند عجب سرد است هوای نبودنت …
زمستان نیست دلتنگی توست که می لرزاند چهارستون دلم را…
دلتنگی یعنی ایستادن کنار پنجره وزل زدن به کوچهای خالی، و فکر کردن به اتفاقی که هیچوقت رخ نخواهد داد