برفی سنگین نشست درختی زیبا شد درختی شکست
از پشت سر چشمانم را گرفتی و زندگی را لا به لای انگشتانِ تو گم کردم...
سیر شده ام از زندگی بس که دل بی زبانم زخم خورده است ...
می آیی.. نفس به شماره می افتد.. می روی.. نفس می گیرد... بندِ تو است زندگی...
برماندنت اصرار نخواهم کرد. همین یک لحظه را باش،این لحظه را یک عمر زندگی خواهم کرد
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
تلخ فنجانی نا نوشیدنی ست . این دم نوش کهنه جوش . زندگی
سبدسبد بوسه های گیلاس فریاد بهار . بر تن الفبای زندگی
تو نیستی و زندگی انگار تعطیل است تو نیستی و ساعت این شهر خوابیده....
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی... لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی ...
آرزو به دلم ماند! یک روز با تو زندگی کنم...
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
وهمانا چشمانت زندگی را از یادم برد
لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو از ما به دل مگیر، همین است زندگی
نامرد ترین معلم زندگی بود... که اول امتحان گرفت بعد درس داد
زندگی دل بستن است و آرزوهای دراز هم از این باید برید و هم از آن باید گذشت
گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهید خودم گلی بگُذارم سر مزار خودم
کمک کن حس کنیم بعد از نبودن هنوزم میشه بود و زندگی کرد!
خدایا آسمانت متری چند؟ دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...
شد شصت سال، حالا تمام کارهایش را انجام داده بود، مانده بود زندگی...
میخواستیم تو فرندز زندگی کنیم... ولی قسمتمون چرنوبیل شد!
تنها تو باشی زندگی عالی ست
صدای زندگی میده خنده هات. بخند
خانومی فقط تویی که میتونی به زندگی من معنا بدی....