صبح چشم های توست که هر روز سر می زند به کوچه ی خیالم .
این یک حقیقت است که دنیا برای من تنها به چشم های تو محدود می شود
چشم های تو خیلی قشنگ ست پلک که می زنی دل ام برای تو تنگ می شود !
سرزمین من چشم های تو است مرا محکم در آغوش بگیر این مرگ بی پدر خبر نمیکند...!
چشم های تو ماه شب های منه
چشم های تو زیباتر از همه ی طلوع ها روشن می کند صبح دنیای مرا
در چشم های تو هزار شجریان... ربنا میخواند !!!
چشم هایِ تو دلِ مرا گرم می کند!
خورشید چشم های توست.. منظومه را اشتباه چیده اند...
و چشم های تو همان کافه ی دنجی است که قهوه هایش حرف ندارد!!!
چشمهای تو مهربان بودند ، دهانت مهربان بود و گنجشکها واقعاً میآمدند از گوشهی لبت آب میخوردند !
گفت : افسوس خود کار سرخت را گم کرده ای گفتم : کاش چشم های تو آبی بود.
شهر را برف و بوران برده است اما مرا چشم های تو
یلدای چشم های تو برفی ترین شب است یلدای چشم های تو طوفان میآورد امشب تمام وسوسه ها در نگاه توست ابلیس هم به دین تو ایمان می آورد
مادرم گفت : که عاشق نشوی ، گفتم چشم ... چشم های تو مرا بی خبر از چَشمم کرد . .