شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شراب چشم تو نوشیدنی بود...صدای خنده هایت دیدنی بود ...میان بارش صد بغض و اَندوه...وفای بوسه هایت چیدنی بود...حسن سهرابی...
چگونه ستایش نکنمخورشید را ؟که بر زاویه ی این شاخهو گوش زمان نشسته.مریم گمار...
ای عشق می برگی و می جوانی ای عشقان گونه که می توانی ای عشق دنبال خودت مرا همیشهبی واهمه می کشانی ای عشق بیگانه و آشنا نداریهمصحبت و همزبانی ای عشق یک ذره ی بی نشانه ام منصد خوشه کهکشانی ای عشق من مرغ شکسته بال خاکمتو ساکن آسمانی ای عشق در دشت و بهار و آرزوهاسرچشمه بی کرانی ای عشق دست تو و دامن محبتهر مصلحتی که دانی ای عشق من می روم و خوشم به این کهسرزنده و جاودانی ای عشق ♤♤♤...
سر به روی شانه ام بگذار با من گریه کن! غصه دارد قصه ام ای یار با من گریه کن! نارفیقی می کند این روزگارِ لعنتیمی رسد پایم به چوبِ دار! با من گریه کن! سایه ای از پشت سر با خنده فحشم می دهدمی زند سنگی به من انگار، با من گریه کن!روی خوش هرگز ندید از این جهان رویای مازندگی شد مثل زهر مار! با من گریه کن! بعدها تاریخ می گوید چه دردی داشتمروس شد دنیا و من قاجار! با من گریه کن! اول هرکار با لبخند گفتم یاعلی!بغض کردم آخر هر ...
خدایا فرصتم دادی ببینم این جهانت راوبا چشم گنکهارم ببینم آسمانت راسپاس وسجده میارم به پاس این بدرگاهتکه دائم همرهم داری نگاه مهربانت رااعظم کلیابی ( بانوی کاشانی)...
دلم تنگ است و می گویی که می دانیچه سود از گفتنش وقتی که می آیی، نمی مانی...
نگاهت را که دیر می کنیبوی تنهایی می گیرددستانمنبودنت را حوصله نمی کنمنمی دانم از کدام سمت می آییاز کدام مسیرکه پر می شود بودنت در تمام شهرندیدنت را بلد نیستمگاهی تیتر درشت چاپ شده ییک روزنامه عصریدر دستان من...پر می شوداز کلمات اسم توکلماتی که هوس نوشیدن یک فنجان چای با تو دارنددر کنار پنجره ای نیمه بازکه باد لذت آخرین آغوش تو را به یادم می آورد...