100 متن کوتاه نسرین شریفی ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره نسرین شریفی
100 متن کوتاه نسرین شریفی ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن نسرین شریفی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
وقت کردی سری از این طرفها بزن
که نه تنها من
که پنجره و پرده و دیوار همه دلتنگ تواند
و فنجان چای نیز از دوریت به سوگ نشسته
بوی مهربانیت را نفس می کشیم
کاش میشد با فوت کردن درش آورد
و
آویزانش کرد
تا هوایی بخورد
جانی تازه بگیرد
آری
دل را می گویم!!
نسرین شریفی

پاییزاین دخترکِ زیبارویِ بارانی کّم کّمّک چمدانش رامیبنددوگونه هایّش هم خیسِ اّشک ازهجرانِ رفتنست؛
(گونه هایتان لبریزِاشکِ شوق باد)
نسرین شریفی

منم و یک دل سیررویا
این رادیگرنمی توانیدازمن بگیرید
میتوانم درقاب پنجره تنهایی خویش
باقی بمانم با خاطره های بافته شده رویای خودم
دلتان جزبگیرد مردمان شهر با زمختی قلبهایتان
نسرین شریفی

درتنگنای سحرآمیزچشمانت
به دنبال آن گیری هستم که گیرم انداخت
نسرین شریفی

به دل شادم نگاهی گذرا انداز
که عمق فاجعه بسی سنگین است
نسرین شریفی

سخن عشقبگویید که مدهوش شوم
دیوانه و سرمست و فراموش شوم
آنچنان غرقِ تمنای وصالش بشوم
که هّمّش
زنده شوم، مرده شوم،نوش شوم
نسرین شریفی

من آنم که نرسانم زیانی به کس
که
بافته ام تار تار بدنم را با سکوت
نسرین شریفی

بدن رویاهایم درد میکند
مزه احساسشان تلخ و گس است
واقعیت سد راهشان است
نسرین شریفی

بازوان شیشه ای دوست داشتنهای بودار را دریاب
بعضی آدمها،شهد عاطفه ات را می نوشند
نسرین شریفی

تقدیر گناهی ندارد،
نمیشود همیشه او را گناهکار دانست،
و
تقصیر قسر در برود
گاهی باید
قلاده به گردنِ تقصیر انداخت
نسرین شریفی

مسئولیت دارد حرفهایمان
مبادا زرد باشند
و
وجود دیگری را بچلانند
نسرین شریفی

خدایا، من جا مانده و غفلت زده از میخانه خویش را
جا دهی ، یا ندهی ،مرا کاری نیست
من همان. عاشق دلباخته و سوخته گناه
اسکان کرده در کوچه بهانه های بخشش توام
نسرین شریفی

دل بیچاره ما اندرخم ابرویی گریست
ندانست که خم ابرو چه ها خواهدکرد
نسرین شریفی

درونم همان دخترک مو سیاه وروجک شیطان
قصد شیطنت دارد
مادری هستم ازنسل دختران حیای نادانی
نسرین شریفی

قدم زدن کناردل هم را بلد نبودیم
طناب دلمان کور گره شد
به جای باز کردن پاره اش کردیم
چگونه عاشقم کردی
من افسار گسیخته را
که هنوز نبودنت را در بودنت حل کرده ام
واین مسکن من است
وگرنه مرده ام همان وقتی که تو رفتی
کوچه های شهر نفسشان تنگ شده است گریبان مرا می گیرند
پرسانند
ازنشنیدن صدای رسای پاهایت
از شوخ و شنگیهای تو با عابران که شنونده بوده اند
چه بگویم که پیش قراول کوه نوردی،ناباورانه
هجرت کرد.