دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
نه امسال، /چندین سال است /سارا /سفره هفت سین اش را /با سکوتِ دارا /می چیند /«آرمان پرناک»...
اما نمی پرد /مشت میزنم به پنجره /اما نمی پرد /خیال می کنم قفس را /اما نمی پرد /این پرنده ی دیوانه /در چشم هایم چه دیده است؟ /«آرمان پرناک»...
قلبِ من چون چاهِ خشکی در مسیرِ کاروان ☘︎ ☘︎هر کسی آهی دعایی یوسفی انداخته ☘︎ ☘︎آرمان پرناک...
☘︎ چشمت، شلوغِ بودن و قلبت برای او من را ببین که روی گسل خانه ساختم ☘︎آرمان پرناک...
شکایتشکایتشکایت...بیشتر بگردلای پرونده هاست ...ندیدی؟دیدی؟دیدی ندیدی !این همان زندگی ست که می گفتم آرمان پرناک...
در سینههزار غم پیما، پیدا ...نمی دانمبرج مراقبت چه می کند !! آرمان پرناک...
انقدر مپرسچرا هیچگاهعکسمان رنگی نمی شود !کمی به آسمان بیاندیش ... آرمان پرناک...
نترس!گلوله نیستمتفنگ نیستمجنگ نیستممی خواهم با تومیانِ میدانِ مین مریم بکارم ... نترس!ساعت معکوس استبیا،از خیر گنج بگذریمو به آبادی بگوییمچیزی ندیده ایم ... نترس!نترس!کمی مرده امکمی زنده اممی خواهم،تا روزِ لمسِ بویِ مریمی،دست هایم از خاک بیرون بمانند ... آرمان پرناک...
ابری، غروب، طرحِ خداحافظ ...تنها لباسِ تن خورِ بوتیکم آرمان پرناک...
قسمت نبود سیب بگوییم پای همدنیا برای عکسِ دوتایی حسود بود آرمان پرناک...
دوستت دارمدوستت دارمدوستت دارماز وقتی مو شانه کرده اینمی دانم شب هایم کجاستاز وقتی خنده پشت لب کرده اینمی دانم روزهایم کجاستاز وقتی ساعت دست کرده اینمی دانم چند سالم گذشته استصبر کن...قبل از آنکهقاب راپنجره راآسمان راخدا رادر چمدان بگذاری،بگو مراصدایم کجاستصدایم کجاستصدایم کجاست آرمان پرناک...
حرص نخور، قندم !!فنجانِ زندگی،قهوه تر از آنست که بخواهیمزه بپرانی !! آرمان پرناک...
همراهش باشی وهمراهت نباشدسایه هاهمیشه خود را بغل می کنند...
درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزیکه کِل کشیده زمین از هوای چنگیزیدعای گرگ بیابان گرفته شاید کهقدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزینوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریرشروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیرشکسته تر شده احساسِ گرمِ گندم زارسلام بر تنِ شبنم سلام بر شمشیردرختِ سِحرِ سَحَر انتخابِ طوفانی ستکه برگ برگ تَنَش التهابِ طوفانی ستو انتظارِ تبر از چنین کمین کردنطلوعِ توله تبرهای نابِ طوفانی ستتمامِ نقشه گریزش رسیده قربانگاهگوزنِ...
کنار پنجره از کِی؟ سخن نگو باران ! چه شد چه شد نکند وی ...، سخن نگو باران !غرورِ پنجره را پیشِ چشمِ ما نشکنبرای شیشه ی بی مِی سخن نگو باران !بگو غروبِ نفسگیرِ جمعه نیست کنوناز انتظار و دعا هِی سخن نگو باران !صدای سازِ غم انگیزِ خانه می آیدبساز و بیشتر از نِی سخن نگو باران !همان که رفت، همان کوچه باغِ شادی بودبرای تشنه ی لِی لِی سخن نگو باران ! آرمان پرناک...
در گوشه ی چشممطلوع و غروب آفتاب همبه هم رسیده اندمنکه دو پای زمان دارمپسچرا به تو نمی رسم ؟!!... آرمان پرناک...
برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رودآه! می بینم به آهی آرزویم می رود«گندم از گندم بروید» وای بر من پس چه شد؟هر سپیدی می نویسم شاملویم می رودمن مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقیستدوست دارم گندمت را، دار سویم می رودفرق دارد باغبان باشی و یا یک رهگذرباد می آید! کجایی پس که بویم می رودنفت خویم فتنه گر! برخیز! قلبم قلب توستهای کاشانی تبم! دریاب! خویم می رودمن به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبارشک «به فانوسم نکن» تا کورسوی...
پلنگِ خوش خیالِ شب !،ماهت را برده اندتو در این تاریکی،به کدام قابِ محال،روشندلی ! ؟ آرمان پرناک...
پای توپای اوپای من ...دیر پاییدم،کفش هایم رفتند آرمان پرناک...
خاک در دهانِ باد کرده اندتا گوشِ درختانِ باغ رااز اضمحلالِ آتشناکِ هیچِ ریشهپُرتَر کنند،غافل از آنکهنورِ آفتاب، خونِ آبو گلستانی دیگر در راه ... آرمان پرناک...
من به تو رسیدموتو به اولعنت به زندگیِ بی وَتَر ! آرمان پرناک...
وقتی رفتینگاهم در نگاهِ آخرین برگِ ارغوان یخ زدوقتی رفتیحیاط ماند و حیات رفت ... آرمان پرناک...
در سینوسِ صفرِ خاک،اسیر است رودخانهماهی هاجوابِ سلامِ آب را نمی دهندکمی اکالیپتوس لطفاً !! آرمان پرناک...
برفذاتش پوشاندن ستوقتی حواس، سنگین شوددر گرمایی سردبه خواب خواهی رفت آرمان پرناک...
بیشتر از استخوانباورم می لرزدکه نکندنکند خورشید سردش باشد ...آرمان پرناک...
ایستگاه به ایستگاه منتظرمو تو سوار بر قطارهیچگاه پیاده نمی شوی،خاطراتِ کودکی !!آرمان پرناک...
می خواهم صادق باشمآغوشتآنقدر زندگی ستکه احساسِ مرگ می کنم ...آرمان پرناک...
آسمان همبه اشکِ چترها ایمان آوردچشمانتبه چشمانم نه !!آرمان پرناک...
یاهو برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رودآه! می بینم به آهی آرزویم می رود « گندم از گندم بروید » وای بر من، پس چه شد؟هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ستدوست دارم گندمت را، دار سویم می رود فرق دارد باغبان باشی و یا یک رهگذرباد می آید! کجایی پس که بویم می رود نفت خویم فتنه گر! برخیز! قلبم قلب توستهای کاشانی تبم! دریاب! خویم می رود من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبارشک «به فا...
دنیا چه زیبا می شود: لیلی چو مجنون می شودمجنون به مجنون می رسد، مجنونِ مجنون می شوددنیا چه زیبا می شود، وقتی که شادی می تپدجریانِ هِق هِق در درون، قَهقَه به بیرون می شوددنیا چه زیبا می شود، روزی که رویا می رسدفردایِ رویاییِ ما، تقدیمِ اکنون می شوددنیا چه زیبا می شود، وقتی که با هم تا ابددرگیرِ دل دادن شویم، دلگاهِ دلگون می شود...(آرمان پرناک)...
مزرعه زیر هجومومترسک، شب و روزمترسک، جیغ و بادمترسک، ترس و لرزقارقار ... مترسک تنهاچه کسی جیغ مترسک را شنید؟...
قومِ قارقار یک طرفو مترسک یک طرف.باور کن،مترسک هم گاهی می ترسد.(آرمان پرناک)...
عشقچون گُلی میان آتشستقطره قطرهعرق هایش حرمت دارد.(آرمان پرناک)...
آنقدر پُرم از تو، که بارم نکنیآنقدر شبم تیره، که تارم نکنییکبار نشد، قلب مرا گرم کنییکبار نشد، ابر بهارم نکنی(آرمان پرناک)...
نمی دانممنظره پشت پنجرهبه انتظار چه نشسته؟!چه می فهمد که انتظارارواح خانه را پریشان می کند.کاش می دانستکاش می رفتکاش...(آرمان پرناک)...
عمریست پای درس زندگی نشسته ایمتا یادمان دهند زندگی همیشه نیست(آرمان پرناک)...
جامانده ی وصلیم که آتش شده مرهمتا زخم بسازیم، بسوزیم به یادش...(آرمان پرناک)...
در این لحظهکه به تماشای رقص مرگ نشسته امتو را در گوش باد زمزمه می کنمبه نامِ بلندِ بامِ خانه ی مانبه نامِ خوشه های روزطلاییبه نامِ خواهشِ گل های شبگردتو را زمزمه می کنمای شجاعدل زندگیهمیشه زنده بمان(آرمان پرناک)...
هر چه دست می کشمپاک نمی شودماه دلماین آهِ نشسته بر قلبِ شیشه ای...(آرمان پرناک)...
ای خوب منتو رگ و ریشه ی من تنیده ایوقتی بغض می کنیتمام من می شکند...(آرمان پرناک)...
#پشت سرم آب نریزچمدانم پر از چه می دانم هاست.نمی دانممی داند دوستش دارم یا نه؟(آرمان پرناک)...
مثل بوسه ی تبر بر تن درختعشقهمانقدر لطیفهمانقدر خشن...
به ماه که می نگرمقلبم چنگ می خوردبه راستی ای عشقهم ماهی هم پلنگ...(آرمان پرناک)...