پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چقدر نامه رسیده بیا به کوفه حسیننیا که این شب کوفه به بغض آلوده استهنوز،از،پس،آن کوچه های نامردیدرفش کین به قفای حسین آسوده استبانوی کاشانی اعظم کلیابیبه تاریخ یکم شهریور ۱۴۰۳ مطابق با شب اربعین...
اگه توان داری وُامسال میری زیارتازت یه خواسته دارمکه باپای پیادَتنیّت کنی کساییکه نمی تونن برنقسمت بشه یه روزیبتونن زائربشندلای ماعاشقِعطرِخاکِ کَربلاستهرکی که راهی میشهدوراَزفِتْنِه وبَلاسترولبامون همیشهذکرامام حسینهتودلامون همیشهعشق امام حسینهمُحرَّم و صفرروبه عشق امام حسینآماده میشیم بریمزیارت اَربعین...
شعری بجان نشسته و اشکی به دیده امآهی ز دل رمیده و دردی کشیده امدر مدح عاشقی تو شعری سروده امعالم اگر غزل بشود من قصیده اماین تن فدای تربت پاکت شود کم است از بوستان خیمه گلی سرخ چیده امجان را ز روی شیفتگی در طبق نهم در سایه سار لطف شما آرمیده ام خواندی مرا چنانکه به صحرا روان شدم بر خیمه گاه موکب یاران رسیده ام در آخرین عمود بکردم چو سجده ای با گوش دل روایت عشقت شنیده امگرد و غ...
دل بسته به کنج حرمت حضرت بارانهر روز دعا با دل خون دیده ی گریانقسمت نشد از قافله ی عشق عقب مانداین زائر عاشق نرسیده است به مهراناعظم کلیابی بانوی کاشانی...
جان ما را غم این کرب بلا خواهد کشتیا همین زمزمه و شور و نوا خواهد کشتنذر کردم که پیاده بروم خدمت دوستعاقبت حسرت این عشق مرا خواهد کشتاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
هرروز دعا با دل خون دیده ی گریانهی نذر ولی نه نرسیدیم به مهراننگذار که این زائرت از عشق بمیرددل بسته به کنج حرمت حضرت باران اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بسم الله الرّحمن الرّحیمتویی آفتاب منصوب بر آسماننور تو آشکار است در دل جهانتو یی ستاره ای که در سحرگاهانزیر سایه تو روشن میشود کارواندر عشق و وفا نباشد بهتر از ما رنگ تویی بوی تو در دستانشانبا نگاهت چون ستاره های آسماندل را به راه عشق و محبت بکشاناین شور و امید را در دل مردمانبا شعله ی عشقت بر افروزشان...
مهر تو از دلمیک لحظه کم نشداین اربعین گذشت...امسال هم نشد! دلتنگ صحن تانعمری سروده ام...نالایقم قبول! تاریک بوده ام...آغوش لطفتان گویا مرا نخواست...این کمترین هنوز،دلداده ی شماست! مظلوم کربلا! آقای خوب ما! ای کاش زودتر دعوت کنی مرا...دعوت کنی مرا تا شاعرت شوم...ای کاش سال بعدمن زائرت شوم! «سیامک عشقعلی»...
دلم شکست و غزل شرحی از جدایی شدگرفت قلب زمین و زمان فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد رسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ی نی ها چه نینوایی شدفلک دوباره ازاین ماجرا به تنگ آمدقلم به حرمت نام تو کبریایی شدنوشته اند تمام مورخین از تو به احترام تو تاریخ کربلایی شددوباره در غم هفتاد و دو شقایق سرخزمان سوختن و مرثیه سرایی شدگمان مبر که اسیرند همرهان حسین.. که زینب...
به نام او که سه ساله ست و باب حاجت هاستدو دست کوچک بی بی پر از کرامت هاست قسم به زلف سیاهی که سوخت از آتشنخی زمعجر او رشته ی عنایت هاستاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
فرزند خلف حیدرآب دردستان ماه ،شور و نوایی داردتارسددرخیمه گاه حال وهوایی داردهمرهت مشک پرآب وتوبمانی تشنهاین جوان خلف حیدر،چه وفایی دارددستها گشته جداازتن ،مشک بردنداناین عمو ازشرم طفلان ،چه اِبایی دارد!تیربرجانش نشست ومشک اوگشت تهیدل عباس شکسته، چه مسایی دارد؟داد زد آن دَم برادر:آه عباسم کجاست؟پشتش ازغم خم شده اماخدایی دارداشک ازداغ برادربیقرار ازچشم ریختناله و آه و غمِ دل چه صدایی دارد؟!زینب آن جامه دری...
دیگه هیچ امیدی نداشت! قلبش درد میکرد! انگار رگای بیجونش دیگه داشتن از کار میوفتادن! سنی نداشت... خیلی حیف بود! نزدیکای اربعین دست گذاشت رو قلبش گفت آقا... چی میشد منممیون زائرات بودم؟! چی میشداین دم آخری قلبم حداقل بریدهبریده می تپید برای دیدن حرمت؟! گریه کرد... هق هقش بالا رفت... فرداش که چشماش از درد ماهیچهخراب توی سینه ش سیاهی رفتو بسته شد، فک میکرد برایهمیشه عمرش تموم شده، تا اینکه دم گوشش پرستار لبزد: مژده بده! ...
اربعین است و دلم باز هوائی شده استشوروشین است ودلم کرببلایی شده استازره دور سلامی نمایید به حسین نی نوازید که نی نینوایی شده است عباس رئیسی...
امام صادق علیه السلام: آسمان چهل روز در عزای حسین(ع) گریست . . .اربعین حسینی بر همه شیعیان تسلیت باد...