پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
و سالها در انتظار آدمم همیشه ناله های جشنواره ی دمادمم رواق صحن طعنه های بی امان میان عَرعَر و هَوار بی نشان برای دفعِ آخرین تَرانه های بی تبار و دُک تُرانه های تار و مار صدای کَف ترانِ پیرزن نگاه پَس زنانِ گورکن چه لکنتی گرفته انتهای درد کینه ام ؟ شب نزول خاطرات سینه ام نگاه کن منم تگرگ روی شیشه ی نماز اضطرار در اوّلین سکوت سُل برای بوسه زارِ زخمه ی سه تار تو در ...
باز هم خواهم گفت که از آوار ترین قرقره ی بی مادر کَنَفِ درد ،چرا در وسط پیله ی ما تابیده وچه بی رحمانه تار و پود تنه ی شب گوها در سکوتی ابدی مثلِ خدا خوابیده باز هم خواهم گفت که دراعماق رَجِ گندمزار دست هاشور هبوط روی هر ساقه ای از سنبلکان سیب کرموی دوسر زاییده وای از بخت بد دندانها لثه ی تا شریان شیری رنگ درد نشخوار گَلو با مسواک مثل آبِ نمک و زخم نهنگ سند هرزه نبود افقی در گذ...
وقتی کهمن به دُنبالِ تو بودم نگران وقتی کهتو در آغوش لبالب، هیجان وقتی کهقَد فروخورده ام از این همه سرگردانی در رکوعی به تماشای کَمان، وقتی که پاره های بَدَنم رو به غَمت می رقصند وای، اَز پنجه ی جادویِ تکان، وقتی کهثانیه از سَرِ بی حوصلگی پَس, اُفتاداز دهانِ پُرِ خونابِ زمان، وقتی که شعرِ من ریخت به رویم وَ تَبَم را سوزاند بَر همین، قول و قرارِ نوسان، وقتی که مثلِ موج سرطان، در دلِ رگ ، هار شده ...