یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
جمعهبیشترینروزی ست که به من سر می زند ،خیال بودنش!می داند کهتنهایی این روز،غم روزهای گذشته هفته راچنان به دل می نشاندکه بیداری صبح شنبه، آرزو های تلخی را بر زبان جاری می کند.کاش هرگز نمی دیدمشکاش این زندگی نبودکاش نبودم کاش.......
می خواستمداشته باشمت!در کنار تمام نداشته هامتو تنها؛نداشته ی داشتنی ام بودیاما ندانستم!قانون قفس تنهایی ست......
مردمی که عزیز از دست داده اند دیده ای ؟ ماتمشان را اندوهشان رابغض و گریه هایشان رالباس های تیره شان رابی حوصلگی و آشفتگی شان را آنها فردی را از دست داده اند که با ارزش بودهاما افرادی را که خودشان را ، از دست داده اند دیده اید ؟ پاسخ به این سوال سخت است چون آنها با اینکه عزیزترین ، مهم ترین ، تاثیر گذار ترین و ارزشمند ترین آدم زندگیشان را از دست داده اند هیچ شباهتی به افرادی که گفتیم ندارند ! نه لباسشان سیاه است نه چشمانشان اشک آلود...
و من تو را در کدام هزارتو گم کرده ام که هر چه می یابمت جز سردرگمی چیزی نصیبم نمی شود ؟نور بهشتی...
شاید در کنارم نباشی اما در نزدیک ترین جا به منی ، درونم ، در قلبم !نور بهشتی...
گام برداشتن در جاده ای خطرناک و پر از واهمه خیلی سخت است چون نمی دانی چه چیزی در انتظارت است و همه چیز برایت گنگ و نا آشناست . شاید الان در ابتدای همان جاده ایستاده ای ! می ترسی به راه بیفتی چون نمی دانی این جاده ی پر پیچ و خم چه مسیری برایت رقم زده ! می ترسی که این جاده به جایی ختم نشود و فقط تو بدوی و آخر هم نرسی یا اصلا برسی و ببینی بن بست است !!! اما من به تو می گویم سازنده ی این جاده را می شناسم و تا انتهایش رفته ام ! نه بن بست است نه بی ا...
متنفرم از وقتایی که مجبورم به خاطر حفظ جون و منافع خودم و اطرافیانم وانمود و تظاهر و مخالفت با چیزهایی که ازشون مطمئنم بکنم ! :(...
یک اشتباه یک حماقت می تواند قاتل جان و روحت باشد . اعتماد شکسته بدترین چیز است . بزرگترین هزینه ی همان اشتباه می تواند شکستن اعتماد باشد ...نور بهشتی...
دلت رو به آدمای واقعی خوش کن ، اونایی که همیشه هستن !نور بهشتی...
شاید پایان خیلی از قصه ها خوش باشد اما اشک هایی که در طول قصه ریختی را جبران نمی کند ...!نور بهشتی...
زیبایی را درون خودت پیدا کن شاید ، جایی ، درونت ، زیر چشمانت مخفی شده !نور بهشتی...
سرشار بودن همیشه خوب یا همیشه بد نیست !مهم این عست که از چه چیز سرشار باشی ...دلتنگی یا خوشحالی ؟!...
دلت را به خودت بسپار ، دلسوز تر از تو برای تو نیست !نور بهشتی...
پیچ و خم مویت تنها پیچ و خم زیبای جهان است ... نور بهشتی...
امان از این شبِ تنهایی و غمامان از لحظه های پر ز ماتمدلم تنگ است کجایی؟ مهربانمکه پشت دلخوشی هایم شده خمبادصبا...
گاه گاهی تنهایی ام را با زمزمه های آبشار چشمانممرور می کنم چنان گرم هذیان عشق می شوم که گویا عمری تنها نبودم -مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا)@mhediebrahimpoor...
کاش،،،تنهایی نام دیگری داشت!مثلن ایست قلبی، --مرگ، یا نابودی!شاید؛کسی،کسی را تنها نمی گذاشت!...
داشتم به تو فکر می کردم و به رویای جنگل بکری که قرار بود بریم. سیب زمینی آتیشی که قرار بود درست کنیم. یه صدای کل وجودم و لرزوند نفهمیدم چجوری از روی تخت بلند شدم دوییدم سمت پنجره، دود نمیزاشت چیزی ببینم، اینجوری نمیشد شالم و سر کردم پله هارو دوتا یکی کردم رسیدم پایین خیلی شلوغ بود. یه دختره رو تکیه داده بودن به دیوار داشت بلند بلند گریه می کرد رفتم جلو آقا رضا همسایمون هم اونجا بود. پرسیدم چیشده آقا رضا یه سری تکون داد و گفت؛ می خواستی چی بشه ا...
می آید با ادعای عاشقی تمام دار ندار قلب ت را بر می دارد چند روزی می ماند و میرود تو می مانی و دیواره های سرد قلب ت و یک عمر کلنجار با دل و سادگی هایش...
تورقی جان کاه!عکس های این آلبومپر شده است؛ --از تنهایی....
تنهایی ،چراغیستبیهوده روشن....
دلم آفتاب تموز استسوزنده و داغکه به آتش کشیده عشقت خرمنِ وجودم راو اشکمدام مرابه خود می خواندافسوسنیستی که ببینیچشمانِ همیشه منتظرمچون کهنه زخمیسَر باز کردهاز این همه غم و اندوهدلمپریشان استپریشان تر از گیسوانِ بادگویی لبخندم رابلعیده استسکوتی تبداربشنوبه گوش می رسدصدایِ قدم هایِ تنهایی امدر کوچه های خالی از نبودنت-بادصبا...
نفس های آخر را می کشم میان این شهر که هر لحظه اش برایم پاییز بود بی حضور تو... شیوا شیرمحمدی...
جاده ها پاییزندو هر اندازه که عاشق باشی،مهر هم میگذرد ...لحظه ها باران است،جاده هایی که پر از تنهاییستو خدایی که یقین دارم هست ......
چتر تنهاییسنگینی می کنددر دستانمباد با خود می بردش......
قد می کشدپشت پرچین تنهایینهال خاطره ات-بادصبا...
ز دوری تو دارم آه و حسرتبه همراه دلم صد درد و محنتکجایی؟ بی وفا یارِ دل آزارشدم محکومِ تنهایی و غربت-بادصبا...
چارلز بوکوفسکی:من به تنهایی معتاد بودم، اگه هر روز کمی با خودم خلوت نمی کردم ، مثلِ این بود که ضعیف تر می شدمچیزی نبود که به اون افتخار کنم، اما وابسته ش شده بودم . تاریکیِ داخل اتاق برام مثل نورِ آفتاب بود...
رها شده ام،میان این دنیاهای موازیمیان کالبد های توخالی به نام انسانمیان این،خون ها و جنگ های پی در پیرها میان چرخش های برعکس ساعت...
دلم میخواد یه صلیب بسازموسط مزرعه ی گندم،به دست و پام میخ بزنم،چشمام رو در بیارم.تا دیگه نه افتاب رو ببینم،نه دهن کجیه کلاغ ها رو...
چه قشنگ است نوازش کنی ریش مرا بعد آن من ببوسم روی زیبای تو را...
ای کاشبه جرم دوست داشتنتزندانی آغوش تو می شدمو تو تنها زندانبانخلوت تنهایی من بودیجایی که آزادی رابرای همیشه احساس می کردممجید رفیع زاد...
همه خوابیده اند آرام و منبی خواب و نا آرام که دور از چشم تو امشب پرم از حس تنهاییدلم تنگ است وچشمانم شده ابری و طوفانیبیا آری بیا دیگر که بی توباغ دل غمگین بهاری نیست ، بهار منتمام لحظه پاییز استو بی توآرزوهایماسیرِ پنجه ی حسرت بیا ای صبح آرامشهمه خوابیده اند آرام ... بادصبا...
تنها امیدمبرای پیدا کردن توقاصدکی بودکه به دنبالت فرستادم !افسوساینک کنار من استتا هر دو خاطراتمان را مرور کنیماو خاطرات بازی اش با بادمن خاطرات بی تو ماندن رامجید رفیع زاد...
گاهی تنها بودن هم بد نیست!نیازی ضروری برای همهِ آدم هاستتنهایی دوست داشتن ها را بهتر یاد می دهد.تنهایی زمانِ خوبی ست برای شروعی از نو!تنهایی خوب است و شیرین.شیرین ولی شیرین هایِ لیمو شیرینی!بیشتر بماند تلخ می شود!...
مثل زلزله ناگهانی نیستتنهاییفقط روزی یک آجر از آدم کم می کند...
پرسه می زنمکوچه های خلوت شهر راکه آبستن قدم های توستو زمزمه می کنمالفبای عشق رادر هجوم تنهایی خویش ؛ای یگانه محرم دلبیا که کوچه های شهردر انتظار قدم هایتبه سوگ نشسته اندمجید رفیع زاد...
عزیز ِ من...چشم به راهی اتتمثیل ِتازیانه ایست در دستِ جلاد...فرو می آید بر ڪَرده ے ِتنهایی م...رویاے بودنت ڪَم شده در وادے توهم... نڪَارِ خوش خرام ...حضرتِ دلدار.... قدم بڪَذار بر آسمان وجود...تڪیه بزن بر بالشِ حریر جان...بیاساے در برم اڪَر چه اندڪ...!!🌱...
در همه حال،میان تنهایی گم می شومبی تو!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
دلم تنگ است و دلگیرم/همش با عشق درگیرم/بمونی پیشِ من خوبه/نباشی،ساده میمیرم/ دلم دریایی از درده/ ببین رخساره ام زرده/ نمیدونی که این دوری ت/ چه ها با قلبِ من کرده/شدم زخمیِ عشقِ تو/شدم اواره و تنها/چقد بی کَس شدن درده/ببین بی تو شدم رسوا/ شدم رسوا و دیوونه/کسی اینو نمیدونه/که من تنهایی دور ازتو/دلم حیرونه و ویرونه/اخه بی معرفت چیشد/که تو انقد ازم دوری/؟واست ساده ترین بودمنمی دید...
حرف دل همه رو شاملو گفته:«برای تو، برای چشم هایت، برای من، برای دردهایم، برای ما، برای این همه تنهایی...ای کاش خدا کاری کند...!...
+ عباس معروفی :چه تنهایی عجیبی . . پدر خیال می کرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد ؛ تنهاست . نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد! 📻☁️...
حالا که می رویبرای چشم هایمخواب سوغاتی بیاوربگذارشب های بی تو ماندن رادر آغوش خیالتگوشه ای آرامبمیرممجید رفیع زاد...
اهمیت ندادن بهتر از انتقامه ...✌...
همه جایی و برای همه نباش ... خاص باش ،خاص نشون نده ... خاص باش..اصیل باش ... تنها باش تا ببینی کی قدر خاص بودن و تنهاییتومی دونه...
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات :)...
من قصه ی فراق تو را خاک کرده ام ، حاصل چه شد؟جوانه زدی ، بیشتر شدی.. :)...
و کسی چه میداندکداممان تنها تریم ؟!دختری که سال هاست کسی را به زندگی اش راه نمی دهد .یا مردی کهبرای تجربه ی دوباره ی آن بوسه ،تمام دخترانِ شهر را امتحانمی کند !!!...
کسی رو از خوب بودن خسته نکنیم... خدا نکنه انسانی از خوب بودنش خسته بشه، خدا نکنه آدمی بشه که مهربونیش هر بار نگران و آزرده خاطرش کرده. چون اون وقته که بلاتکلیف میمونه، نه بد بودن رو بلده و نه توان خوب موندن رو داره، اون وقته که میره... هجرت از دنیای آدمها به خلوتی که درونش پوچه. سکوتی که قالبش تنهاییه و خودخواسته نبوده، آدمها رو از خوب بودنشون خسته نکنیم....
جای خالی آدم ها اولش ترسناکه، بعد غم انگیز می شه، بعد عادت می شه، بعد کم کم از تنهاییت ، لذت هم می بری، آخرشم کلا دیگه برات مهم نیست؛ فقط همیشه یه جای خالی هست که نمی شه کاریش کرد..!…...