پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پلک می زنمکانال می زنمپلک می زنممگر به من استچه روشن باشد چه خاموشتلویزیونتصویرِ تو را قاب می گیردخودت ببینکه دست هااز کنترل خارج شده اندو دارند موهایت راو دارند موهایت راخرگوشی می بافندتکلیف روشن است:دست از سرت بر نخواهم گذاشتحالا هر چقدر هم بخواهندفرار کنند موهایتهر چقدر هم تلاش کنیکلاه بر سرم بگذاری«آرمان پرناک»...
زندگی کوتاه استدرست مثل موهایتدرست مثل دست هایم.بیرون بپراز این خوابِ طولانیو لمس کنپلکِ حقیقت را...«آرمان پرناک»...
از آخرین نوازش موهایت هنوز دستانم بوی گندم می دهدارس آرامی...
موهایت را، بسپار به باد تا بویش را درخت، قاب کند در رنگارنگ پاییزحجت اله حبیبی...
همچون موهایتسیاه و فرفری ست زندگی ماگم کردیم راه رادر پیچ و تاب موهای فرفری اتمیکنم رنگش بلوندتا روشن شود راه اما باز همنیست نشانی از تومجید محمدی(تنها)تخلص تنهالینک کانال شاعر:https://t.me/Sibehavaass...
این آرایش جدیدت در شعرهامهمه چیز را به هم ریخته!لااقل موهایت را ببندکه شعرهام به باد نرود......
با کدامین الفاظ تو را وصف کنم!؟چگونه جنگل های کلاردشت و زرد و نارنجیِ به هنگامِ غروب خورشید را در یک کلمه جای دهم که بشود چشمانت... یا چگونه از رقصِ پیچک وارِ موهایت بگویم؟!.هنگامِ وصفِ توواژه ها عاجز می شوندفرهنگ لغت به هم می ریزد قلم کم می آوردو زبان الکن است......
امروزم، به سختی بر من گذشت.تو نگو که،موهایت را باز و پریشان کرده بودی.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دلبر! به موهایت که دست میزنی گویا به قلبم چنگ زده ای!؟...
موهایت را باز می کنی آینه از زیبایی اتو من از شعر؛ سر می روم!🟦 سیامک عشقعلی...
کهنه رقاصه ای چو من لای گریز گیسوانت مست و خندان فارغ از حال جهان هی گریزم هی گریزم ...دانه دانه از تل قهوه روشن های مویت بسپرم خود را به باد و چون مسافر عابر هر دم خیالت چه خیالی چه خیالی ..چون صنوبر شاخه های ترد و چون حتن های کهنساله سرخی سیب اورده لب هایت کز شَرر های اخگرد و خنده هایت ترک های ساوجین دامنت گلدار و من کافر به چشمانت که گه گاهی بروید گلستان ها و تاکستان ها وزان سر بوته هاو گلبن های دشت نیلوفران ...
پیچ و خم مویت تنها پیچ و خم زیبای جهان است ... نور بهشتی...
موهایت را دوست دارم؛دام لبخند های من است. نبودنت از من، چهره ای به جا می گذارد غمگین و بی تفاوت؛ و حضورت از من، شادترین انسان روی زمین را می سازد . - کتایون آتاکیشی زاده...
تاریکی شبموهایت را به خاطرم می آوردو سکوتشچشم هایت راآنگاه که تو پلک می بندیو من چون ناله ی مرغ سحرخیزپر از فریاد می شوممجید رفیع زاد...
پریشان تر از موهای توفکری است که در نبودنتبه هزار راه می رودتمام کوچه های شهر را قدم می زندو قلبم را دلداری می دهدبه امید یافتننشانی از تومجید رفیع زاد...
آرامش یعنیعصر جمعه از کابوس بپرمببینم نشسته ایو موهایت را می بافی...
جای تو خالی استکنار دفتر نقاشی اممدادهای رنگیچشم انتظار تو هستندبیا که قشنگ ترین رنگ رابرای موهایتکنار گذاشته اممجید رفیع زاد...
به زندان می برد زنجیر گیسویت اسیران راو چشمانت به هم زد خشکی قانون زندان راچه زیبا می تکانی دامنت را باز با عشوهبه دنبالت کشاندی خاطر مردی غزلخوان رازمستان بعد تو پیراهنی از برف می پوشدو لبهایت تداعی می کند چایی گیلان رادل ناقابلی دارم به پای عشق می ریزمتب آئینه و نان را، همه پیدا و پنهان رانسیمی گیسوانت را تکان داد و سپس دیدمفرو پاشیدن شیرازه ی انسان و شیطان رالب ایوان برای دیدنت هر صبح می آیمبه پایت می تکانم قالی...
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد...
موهایت را آفتابی نکن باددیوانه می شود....
نگاهم کن تماشایت کنم کهجنون دارم! گرفتارم! گرفتار!شدم آتش فشانی از تمنا تنت را دست شعرم باز بسپارشبم در بی قراری گُر گرفتهنمی دانی خودت هم، ماه هستی!چه بی اندازه با من ناز داریندارم چاره ای! دلخواه هستی!تو طغیان کن به سمتم مثل دریاکه من با موج موهایت بمیرم!در آغوشت بیا با هُرم بوسهلبم را گرم کن تا جان بگیرم!به من نزدیک تر، نزدیک تر شو!مرا درگیر کن با یک اشارهشکوفا می شود با لمس دستتتشنج های احساسم دوبارهصدا...
معمای پیچیده ای ستموهای تاب خورده اتدر میان باد سهیل خطیب مهر...
باد می آید..آری باد پاییز است.تنها یک خواهش از تو دارم؛ باد می آید، موهایت را باز نکن؛ این باد بلای جان برگ هاست..آری موهایت را باز نکن، باد عطر موهایت را می برد؛ آنگاه است که برگ ها گوش به باد می دهند و به دنبال عطر مویت موسم خزان را آغاز می کنند...مبینا سایه وند...
آغوشتپیراهنی ستبه قواره ی تنمو رنگ بهار....چشمانتو انعکاسِ باغی پر از شکوفهبه هنگامِ بارانِ بوسهاز رنگین کمانِ موهایت....چقدر به من می آیی...
تو دقیقا مثل تابستانی!لبخندهایت طعم هندوانه می دهند، و چشم هایت همرنگ آسمان آبی تیر است. پوستت به سرخی گیلاس،لب هایت به شیرینی هلوو موهایت به سیاهی شب های شهریور است.بودنت مثل یک لیوان شربت آلبالو در گرمای طاقت فرسای مرداد لذت بخش است،و نگاهت همچون نسیم خنکی در روزهای آخر شهریور، جانی دوباره به من می بخشد.تو دقیقا مثل تابستانی.ترکیبی از رنگ و گرما و زیبایی.مگر می شود عاشقت نشد؟...
برای صبح شدننه به خورشید نیاز استنه خنده های بادچشم هایت را که باز کنیموهایت که پریشان بشود،زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد...
موهایت ،عاشقانہ ترین رویایی بود کہ بافتم..!...
دل من از پیچ و تاب موهایت بالا می رود بین چتری هایت مینشیند در چشمانت حل میشود و دنیا را از دید تو میبیند روی گونه هایت قدم میزند و با دستان نداشته اش ، اشک هایت را پاک می کند دل من تمامِ تو را عجیب دوست دارد......
شعر اگر نتواند موهایت را بسرایدوکلمات،زیبایی چشمان مشکی ات را توصیف کند.وقافیه ها با عطر تو پر نشوند.به چه کار می آید؟به صبح می رسد؟آیا ارزش وقت را دارد؟لیکن شعری که شما را ندارد،محبوبم.من را شاعر نمیکند...نه پاریس نه اینجا نه دمشقنه حتی انسان می شوم!...
روشنایی چشمانتسیاهی دلم را چراغانی کردزیبایی لبخندتغصه های دلم را یکباره ویرانه کردچالِ گونه هایتتمام هستی ام را در خود جای کرد ای وای؛ لشکر سیاه پوش موهایتچه عاشقانه، قلب کوچک بی دفاع مرا،فتح کرد...
بهار تنها بخاطر تو می آیدمی آید که دل من را بشوید و خاطره تو را ماندگار کندتو را در قاب پنجره ی نگاهم محکم کند و بباردآری ... تو که نباشی این خنده ها به چه دردی می خورندو باران حال که را شکوفه باران کند.بهار اصلا می آید که تو زنده شویدر حیاط کوچک دلمبا جوانه هایی سبز و نارنجیو ماهی هایی که اگر چه کوچکنداما به قدر دل تو بزرگ و بی انتها هستند.دلی که در آن هفت سین چیده امآینه قاب کرده امو صدای خنده هایم مانند موج موهایت بر دی...
و عشقپزشک حاذقی است !که نسخه ی تمام درد هایم رالابلای موهای تو پیچید . . .✍🏻:همایون بلوکی...
آیة الکرسی کمی از موی تو کوته تر استگفتن از اعجاز مویت کار چندین منبر است 💋《همایون بلوکی》✍...
زیر سایه روشن خورشیدچشمهایم را بستمسایه ای با عطر موهایت نشستباز کردم گلهای شال تو بودیک پهلو نسیم خنکیک پهلو گرمای توبه تبادل می چسبندخوشبختممیان این همه آرامش...
موهایت را،به دست باد که می دهی؛از معاشقه با تو سخن می گویند،گنجشککان شهر!!!...و من؛ بیشتر مومن می شوم، به معجزه ی لبخندت. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
میشود دریا شوی من غرق جریانت شومیاکه همچون قایقی درتحت فرمانت شومموج موهایت کشاند تا به مقصدهای دورمحو زیباییه آبی های چشمانت شومدر تلاطمهای طوفانیه اقیانوس عشقبند امیدی به خوبیها و احسانت شوممیل بودن در هوایت آنچنان سازد مرادوست دارم روز وشب درحصر و زندانت شومدلبری کردی چه حاجت باشد این نازت کنوندل گشا برمن که عمری جان وجانانت شومعاشقت گشتم دراین آشفته حالی ها بدانقصد کردم تا ابد کسری و جبرانت شومدست ازاین دنیا کشیدم تابه...
می توانی بی اینکه بپرسی چرادوستم داشته باشی؟و موهایت رابه بادی که از لای انگشتانم عبور می کندقرض بدهی؟می توانی به نامم تکیه کردهلباست را مرتب کنیقبل از سلامآب گلویت را قورت بدهیو با صدایتهزار نت به گلوی سه تار بریزی؟عزیزم!همه می دانند از دهانتصدای بوسه می آیدو چشمهایتسکوت را به دریا تحمیل می کندخوش به حالت که زنیو خوش به حال منکه دوستت دارم!...
تو خلاصه ی تمام دلخوشی های عالمی!همینکه مینشینم و ناز موهایت را میکشم و میبافمشان به مهر؛همینکه خود ِ خدا هم مینشیندو زُل میزند به این همه دلبرانگی !همینکه میرقصی و میرقصانیممستم میکنی؛بی بوسه بی شراب!بعد تمام دوستت دارم هایمانشعر به شعرواژه به واژه لبخند میشوند و از آبی قلبمان باران میشوند وسُر میخورند ونذر میشوند بر جان لحظه هامان !باز هم تو خلاصه ی تمام عاشقانه های عالمیدلچسب ترین آغوشذره ذره ی وجودم ناز چشمان تورا میطل...
و زمستان را دوست می دارمپالتوی خزدار میپوشیچکمه ی بلند پایت میکنیموهایت را زرد روشن ...وای موهایتوای موهایت .......
اول سراغِ چشم هایت رفتم،چشم هایِ تو!گفتم مبادا بسوزدوَ ناز خوابِ تو کابوس شودبعد سراغِ موهایت رفتمموهایِ تو ناز بود وُباز بودآن قدر که گفتم،مبادا که سفت بگیرد این دست هایِ چِغِرَمبعد تو دردت بیاید وُخواب ازسرت بپردبعدسراغِ لب هایتلب های تو داغ بودخیلی داغ !آن قدر که نمی شد، نبویید،نبوسیدگفتم مبادا که سردیِ تنملبانِ گرمِ تو را یخ کندمبادا که بوسه املبِ لطیفِ تو را زخم کندمبادا که وقتِ بوسه خیالِ خو...
مرا احاطه کنبگذار آغشته شوم به تواحاطه کن به گونه ای که بندِ رهایی نباشد.جانانه بنویس مراشبیه مرداد و عصرهای سکنجبین...در آغوشم بگیربگذار محاصره شوم در مرزهای تنتو مشتاقانه فریاد بزنم:" و تنت وطن من است"دوره کن مرااز عشق...از بوسه....بگذار مست شوم از عطرِ دل انگیز موهایت در لابلای انگشتانم...اسیر شوم در دو عرضِ شانه ات...و تاریخ عاشقیمان به خود ببینداولین رخداد دلنشین راو لمس کنم از صمیم قلبمحسِ خوشِ دو...
باید یک نفر باشدکه از چشمانت حالت را بفهمد،و بداند که چطور باید چشمانت را بخنداند و از نصیحت های منطقی دست بکشد...باید یک نفر باشدکه برای تفاوت هایتان احترام قائل شود و اتفاقأ دیوانه ی تفاوت هایتان باشد!یک نفر کهحساسیت هایت را درک کندو از آنها به عنوانِ نقطه ضعفَت استفاده نکند و هیچ وقت اجازه ندهد بیماریِ بزرگِ حسادتِ درونَت بیدار شود...باید یک نفر باشدکه دیوانگی بلَد باشد،عاشقی بلَد باشد،گهگداری سرش را روی پاهایَت بگذاردو د...
شانهکلمه ی به شدت عاشقانه ای ست!که فرقی نداردمال تو باشد_که بکشم به موهایتیا مال من_که سرت را بگذاری رویش!...
آرزویم را بستم به ضریحِ موهایت...معجزه شد...
- تکدّر: دوستت دارمو همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که،نمی توانم چهار فصل جهان رادر آغوش تو آواز بخوانم!حسادت می کنم وقتی نسیمی زیرکمو هایت را به بازی می گیرد! آهنارون بالا بلند من!باور کناز این همه خواستن، --غمگین ام...مثل پرنده ای کهبادِ مهاجملانه اش را به تاراج برده ست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
باد در آینه موهایتخودش را شانه می کندتو که از هر رنگ یه فصل به تن داریبا طعم گس پاییز ابر ها را پایین آوردیتا قطره ها در گروه کُری چند هزار نفرهبرایت سرود باران بخوانند..................................برشی از یک شعر بلند...
حوالی تو را نمیدانماما اینجا باران با رویایی تو می بارد ؛شجریان با بغض بیشتریمی خواند؛باد روی مدار موهایت می وزدو بوی خاک آلوده به عطرتنت؛اینجا همیشه خزان استبهار من........
با یک بغل داوودی زرد،از راه می رسیو زورق سیال قدم هایت،بر کرانه ای از ترانه،در گوش هایم، پهلو می گیرندپاییز،گام به گام با تو هر روز،رنگ به رنگ،خاطره می سازد،و با باد، در موهایت بازی می کنددر کولی قرمزت،هزار و یک شب، قصه و راز داریمرا می نگری و من،به یاد نگاه مغرور ماه به خودش،در برکه می افتمای عابر خسته ی من،تو از این خیابان دراز،هر روز از کنار من می گذریو من هر روز تو را می بینممحبوبه کیوان نیا(محبوب...
دنیا به هم ریخته!موهایَ ت را شانه کُن...
ڪاشمیشد تورا از خیال بیرون ڪشید...ڪمی بوسیدتڪمی به چشمانت خیره شدڪمی موهایت را نوازش ڪردتورا به آغوش فشردو یڪ لبخند تورا مهمان شد......