با من از پرواز بگو
پریدن را می شناسم
من گنجشک ها را نخوانده از بَرَم...!...
خاطراتت را در دلم جا دادم
که به وقت خانه تکانی
گرد و غبار کمرنگش نکند......
و من آن
آخرین برگ پاییزم
که افتادم بر فرش زمین و
آخم در آمد......
راه خانه ات را پیدا کرده ام
اما هنوز، حجم دلتنگی ام
سنگینی می کند بر قدم هایم...!!...
چتر تنهایی
سنگینی می کند
در دستانم
باد با خود می بردش......
چشمانت
کلمات را به ردیف می نشانند
شعری از دلدادگی در من زاده و
به خط می شود..!...
پرده را پس می زنم
از پنجره
تا ببینم باز هم هستی
این نزدیک ها......
وطن است
تن تو
برای منی که سجلدم را در
پیچ و خم کوچه های
زندگی گم کرده ام...!!!...
چشمانم را به روی دنیا
می بندم...
خدا اما، برای نماز صبح
صدایم می زند...!!...
اول
قصه آمد نام تو
بعد آن،
قصه های مادرم
یک به یک راست در می آمد
آخرش......
نگاهم یک آن
به صدای پایش افتاد
دلهره را از خانه ی دلم
جواب کردم......
چه بی صدا
ریشه دوانده است به خاک
بهای بودنش،
بی بهانه ماندن است...
نمی دانم
خاطراتت تمام شده
یا
آلزایمر مرا سفت بغل کرده...!!...
گشوده شد پرده های راز
من به چشم خود دیدم
خلوتش خالی از من بود...!!...
چشمان
شب را می بندیم تا
ستاره هایش به
تو
چشمک نزنند...!
فروغ گودرزی...
چه آسوده خیال است
جهان
انگار کوه های بلند
بین من و تو را نمی بیند...!...
نسخه ام را پیچید
دستم داد
روز و شبهای زیا دی ست
خواب مرگ می بینم
(فروغ گودرزی)...
جمعه جایش بر سر من
با کوچه باغ خالی
چه کنم؟؟!!!
( فروغ گودرزی)...
تو
نفس می کشی
و
من
تعدادشان را برای
زنده ماندنم
می شمارم......
چقدر خوب است
او هست
من هستم و
حال دنیا
خوب است...
(فروغ گودرزی)...
خیابانی
خالی از رهگذرم
نیست نشانی از من
شاید آن سایه ی دور
من باشم...!!!
(فروغ گودرزی)...
در این روزگاران شلوغ
تنهایی را به دوش می کشم
من ایستاده تیر خورده ام...!!...
تنها
آخرین معنایش
باران است و
چتر و
کوچه ای تاریک...
(فروغ گودرزی)...
هنوز بوی
رفتنش چنگ می اندازد به دلم
عق میزتم تنهاییم را...
فروغ گودرزی...
یکشنبه را
یک بار دیگر
مرور کردم
عشق است
بخدا...
فروغ گودرزی...
دل به دل راه دارد
حتی
در آن
کوچه ی بن بست...
فروغ گودرزی...
خانه تکانی کردم
بهار را
پیچاندمش
در بقچه ای سفت
برای سال بعد...
فروغ گودرزی...
دلم می سوزد
از فراموش شدنم
چون قبری
که مرده ای در آن
دل ندارد
(فروغ گودرزی)...
شب
منم
آن زن سیاه پوشُ
به عزا نشسته ی
عشق
شبهای جوانی ام.
(فروغ گودرزی)...