شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
خدا نکند عشق اعدام شوددر سلول های تاریک زیر سایه ی دارآنجا بوسه ها در زنجیرها محبوس می شوندخدا نکند دست هادر فاصله ی گلوله هابه هم گره بخورند و عشق در ویرانه های شلیک فریاد بزند: من اینجا هستم!خدا نکند حضور قلب ها در این بی صدایی در زیر خاک مدفون شودکه در زخم های مکررهر یادگاری یک شکست دیگر استخدا نکند عشق بمیرد در ردیف های نام های فراموش شدهکه در چشمان آخرین معشوق تنها سای...
دست ها؛آغوشی هستند که تَنت را آگاه میکند،درهین خوشحالی و اندوه،عشق و دیدارو من برای آغوش دستان تو اندوه هایی را تحمل میکنم تا با خوشحالی به دیدار عشق ، به آغوش دستانم دربیاورم.دست خطِ من...
همه ی دستها دستی می خواهند که روزی گرم و محکم بگیرتشان، دستی پر از هوایت را دارم های بی انتهاهمه ی چشم ها چشمی می خواهند که به معنای تو بی نظیری نگاهش کندهمه ی لبها لبی می خواهند،که با گفتن دوستت دارم تسکینی باشد برای روزهایی که حتی حوصله ی خودشان را هم ندارندرعنا ابراهیمی فرد...
اگر با این دست هادستی رابه هم دردی نگیرمچگونه می توانم خودم رادر آغوش بکشم؟...
جنس آغوشت بهشت و دست ها اردیبهشت سردی دست مرا اردیبهشتت تیر کرد! ارس آرامی...
داستانِ تو:)دلبرم! داستان دست ها را شنیده ای!؟ همان دستان معروف.... که وقتی در دستان من استدیوانه میشوم! دگر نمیتوانم مثل قبل عادی زندگی کنم! دلبرم! داستان چشم ها را چطور!؟ آن را شنیده ای؟ شنیده ای وقتی در چشمانم زل میزنی دیوانه میشوم!؟ از خود بی خود میشوم!؟ یا داستان صدا ها را چطور!؟ همان صدایی که بوسیدنی ست! همان صدایی که نوازش میکند روح مرا:)! کآش میشد صدای تو را نوشت!:) کآش میشد زندگی را نوشت...... و تمام...
اگر به دست ها،مثل یک اثر هنری نگاه کنیدعاشق آنها میشویددست ها یک اثر هنری اندآنها نقاشی میکشندآشپزی می کنندگل می کارنددست ها،بی مانندوبی بدیلند......
اگه وقتی میخنده خوشگل تر میشه؛اگه لباسش خیلی بهش میاداگه خطش محشرهاگه صداش بی نظیرهاگه خوب شرایطِ بحرانی رو کنترل میکنهاگه بهتون آرامش میدهاگه میتونه غافلگیرتون کنهاگه صدای نفساش آرومتون میکنه،اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه!اگه بهش میگید رفتم که نرو گفتنش رو بشنوید!اگه مهربونه،اگه خوبه،اگه دست هاشو دوست دارید...بهش بگید .. خب؟بهش بگید ..دیر میشه ......
یکی باید چشم های آدم را دوست داشته باشد، و یکی باید صدای آدم را دوست داشته باشد و یکی دست هایش را و یکی لبخندهایش را و یکی باید آن طرز قدم برداشتنِ آدم را و یکی باید آن طرز سر خم کردنش را،...یکی باید آن طرز کوله پشتی بر کتف انداختن آدم را دوست داشته باشد، و یکی عطرش را،... یکی باید آن طرز سلام کردن آدم را، و یکی باید آغوش آدم را و یکی باید آن بوسه های بی هوا را، و یکی باید چشم های آدم را، نه؛چشم ها را که گفته بودم، یکی باید نگاه های آدم را دو...
شِکل دست ها را مرور کنیم، نگرفتن ِ آن ها ما را خواهد کُشت.نبودِ روابط، نداشتنِ احساسات خط های عمیق تری بر جسمِ ما خواهد کشید.اشک نریختن ها بالای سَرِ کسانی که از دست دادیم، دلداری ندیدن ها و نکردن ها برای کسانی که یک نفرِشان رفت، برای همیشه...پدری، پسری، مادری، فرزندی، دوستی...هر که بود و حالا نیست.و همانقدر در خوشی هاآغوش نداشتن ها، در فاصله دو شانه قرار نگرفتن ها برای روزهای مبارکی که بود و گذشت، تولد ها ، پیروزی ها،بازگشت ها...هی...
مظهر عشق را عالمیان، قلب میداننداما عاشق تراز دل ها دستانی هستند که در فراق یار به جیب ها پناه میبرند و حاضر نمیشوند در دستان کسی جز معشوقه ی خود قفل شوند...دست ها مهم ترین عضو بدنند!!اگر دست ها نبودند بشر در حسرت یکی شدن با نیمه ی خود دیوانه میشد....مگر میشود یار در فاصله ی پنج سانتی ات ایستاده باشد و در آغوش نگیریش؟؟!!!....دست ها اگر نبودند پیوند های دنیا همه باطل میشد...چه پیوندی محکم تر از دستان گره خورده ی دو عاشق....و دست ها ا...
تو باید بدانیدست هایی که غرق می شوندبرای خداحافظی تکان نمی خورند...