متن زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زهرا حکیمی بافقی
تو در دریاییترین شهرآشوبِ دل،
دُرّ دلآشوبی سُفتی!
شهید!
تو در آیینِ آسمانیِ عشق،
اتقانِ ایمان؛ اتمامِ عرفان؛
و اجابتِ سبزِ دعا بودی؛
و با ایثارِ جان،
خویشتن را،
بخشندهی آزادی نمودی!
شهید!
تو آزادیخواهی بودی آزادهخو؛
که آییننامهی عشق؛
و آزادنامهی آزادگی را،
با مرکّب خون خویش امضا نمودی؛
و تا همارهی آزادگی،
آیینپرستِ آزادیِ انسانیّتِ انسان،
باقی ماندی.
✍ برشی از یک غزل، ۱۳۳ کتاب آوای احساس، پیشکش به پیشگاه پرشکوه حضرت علی اصغر (ع):
دنیای غم بود و، تمامِ لحظهها، دلگیر
گویا برای ماندنِ کودک، زمان شد دیر
در دستِ «تو»، آن کودکِ ششماهه عطشان بود
نامردمان آبش ندادند و، زدندنش تیر
آیا چه بود آخر، گناهِ...
✍ برشی از یک غزل، پیشکش به پیشگاه پرشکوه حضرت علی اصغر (ع):
آن لحظه که: خونِ زلالِ کودکِ خود را
تا آسمان پرواز دادی، درد شد تکثیر
تصویرِ آن صحنه، برای هر دلی سخت است
منشورِ جان میشد به جامِ لحظهها تکسیر
از شرمساری، آسمان گویا زمین افتاد
گردون...
شهید!
تو در بزمِ صداقت،
دُردِ دَرد محبّت نوشیدی!
و در رزمِ شجاعت،
دَرعِ دین و قداست پوشیدی!
شهید!
تو شاهمقصودیِ عشق را با شـاهبـانـگِ شوق تسبیـح مینمودی و عشّاقِ دل میسرودی!
شهید، شیدایی است شیفته؛ که آیت «مَن عشقته» را با خامهی خون تفسیر نمودهاست!
شهید، شیفتهای است؛ که خرمن، خرمن، وجودش را، در آتش عشق بیکرانهی مطلقِ محبّت سوزانده و با خوشه، خوشهی پروینِ پارههای پیکر خویش، پهندشتِ پریشانی را پر نموده است!
در وصف شهید و شهادت و شرح شهامتها؛ شجاعتها؛ پایمردیها؛ مردانگی ها؛ بزرگیها؛ سترگیها و جاودانگیهای شهیدان، هرچه گفته آید، باز هم نمیتوان قطرهای از عظمت این پاکان خدایی را بازنمود.
در وصف سرخیِ راه و سرسبزیِ ایمان شهیدان، هر یادی بر زبانِ دل جاری گردد و هر سِروادی بر جانِ دل ساری شود، باز هم جای سخن باقی است؛ سرایش میماند و واژهها در نمایشِ شکوهِ شهیدان درمیمانند.
وصف شهید و شهادت را باید در گل واژههای قاموس بیکرانهی ایمان، جستجو نمود!
توصیف شهید و شهادت را باید، در سرودهها و عاشقانههای آزادگی آموخت.
وصف شهید و شهادت را باید، در خوننوشتههای گلگونِ تاریخ خواند!
وصف شهید و شهادت را باید، در سنگنوشتههای تختِ جمشیدِ آرامگاهِ جاویدِ آزادمردانِ شهید، نجوا نمود...
حسین (ع) و یارانش باوفایش، با تمامِ قد، برخاستند؛ قدافراشتند؛ با تمامِ توان، ایستادند؛ تا پای جان، پای فشردند و در راهِ ایمان، جان سپردند؛ تا: آیین آزادی و آزادگی، تا همیشهی تاریخ، پای برجای بماند، و بیرقِ سبزِ ایمان، بر گلدستههای بامِ باشکوهِ توحید، همچنان، تا همیشهی جاودان، در...
سترگی کار امام حسین(ع) و یارانشِ آزاداندیش و پاکنهادش را باید با ژرفای بینش، به اندیشه نشست...
مهِ خون آمد و، باز
معطّر، از گلِ یادت شده، هر دم
هوای وسعتِ بیانتهای شهر
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
مهِ خون آمد و، باز
به احساسِ وسیعِ عشق، میآید
صدای نوحههای غمنوای شهر
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و،
به یادت،
چادر و، خیمه،
نهاده، باز
تمامِ دستهای پُرصدای شهر...
محرّم، آمد و، باز
گرفته،
بوی نابِ عطرِ ایمان را،
فضا وُ، هم،
هوا وُ، هم،
نمای شهر...
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و، باز،
چه نوحه میسراید،
با خلوصِ جان،
نوای ناکجای نینوای شهر!
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و،
چه عاشورای سرخی میتپد، از نو؛
به هردم؛
هرکجا؛
در کربلای شهر!