پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می دانی!این روزهابیشتر از شعرِ سپیدسرمگرمِ برف بازی ستممنون که زمستان رابه من هدیه دادی«آرمان پرناک»...
شبی بر چشم من موی سفید همسرم افتاد و اشکی گونه غلطید و به روی بسترم افتادمیان ابرهای روشن و تارِ ترِ گیسوبه دام افتادم و صد واژه از چشم ترم افتادبه یاد آمد گل سرخِی میان موج گیسویش و هُرم آتش عشقی که بر خاکسترم افتادغزل در حلقه های موی تاتارش چنان پیچیدکه از تیغِ جنون خونِ جگر بر دفترم افتادقرارم در فغان آمد به رقص بافه ی مویشبه استشمام عطر طُره حالی بهترم افتادشمیم موج افسونگر مشامم را چنان پ...
دلم میخواهد از نو در بغل گیرم جوانی رابنوشم جرعه جرعه لحظه های زندگانی راقبای کهنه ی شرم و حیا را پاره بر تن تابپوشم پیکر هر نانجیب آنچنانی راببویم گل به هر دامن که بوی عاشقی داردو هی دامن زنم عشق و کلام مهربانی راغنیمت بر شمارم کمترین فرصت به هر آنیکه آه موسم پیری بسوزاند جهانی رابریزم زهر کاری کام غفلت ها که از رستمبه یغما می برد رخش و نشان پهلوانی راجوانی یار شیرینی که تکرار ملاقاتشبگیرم از ...
چقدر خوب و قشنگی چقدر زیبایی من از خدا که تو را آفرید ممنونم...
ممنونماز آدم هایی که در زندگی منچه کوتاه نقش داشتند، چه هستند هنوزاز آن ها که لبخند شدند، از آن ها که بغض شدندممنونم از تمام آدم هایی که آمدندتا من دنیا را زیباتر ببینمو رفتند، تا به دنبال زیبایی ها بروماز آدم هایی که حرف هایشان زخم بر دلم گذاشتتا یاد بگیرم هرکسی ارزش هم صحبت شدن را نداردو آدم هایی که بی حرف، وجودشان از باید های زندگی بودممنونم از آدم هایی که از دردهایممرحمی ساختند برای خودشانتا یاد بگیرم آنقدر لبخند بزنم...
موهای بلندت که نشسته لب شانههر تار سیاهش شده ذوق غزل مندیوان شود مصرع هر بیتش عزیزمممنونم ازت بابت شوق غزل من...
بسی ممنونم از دشمنکه پیش دوست هر ساعت بدم میگویدو می آردم هر لحظه در یادش...
ممنونم که به من فهماندیاشتباه است به هر کسی اعتماد کردن......
از روز اولی که دیدمت فهمیدم باهمه فرق داری تو بوی عشق میدادی همه لحظه هامو پر از آرامش کردی فقط میتونم عاشقت باشم و تا اخرین لحظه حیات بخاطر تو نفس بکشم و تااخرین نفس هم از عمق قلبم دوستت داشته باشم ممنون که تووو زندگیمی بخاطر همه قشنگی هایی که کنارت تجربه کردم ازت ممنونم...
گاهی اوقات فقط به آسمان نگاه می کنم / لبخندی می زنم و می گویم خدایا می دونم کار تو بود! ممنونم!!...
باید صحبت کنیمخیلی جدی تو چشم همدیگه!باید بگویم که:دوستت دارم دست هایت را بگیرمآنطور نگاهت کنمکه انگار توی لعنتی باید یک چیزغیر از ممنونم بگویی!...
از «تو» ممنونمکه دوستت دارم!تو، میتوانستی جورِ دیگری باشی،جوری که…هرگز نتوانم دوستت بدارم…!...