شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
چمدان بسته ام از “”خواستنت”” کوچ کنم تا “”نبودت”” بروم گور خودم را بکنم...
منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبحهمیشه سوی رهت چشم انتظار من است...
توان با شوق کوهی را زجا کند فسرده خار نتواند ز پا کند...
بر دوستان رفته چه افسوس می خوریم؟ با خود اگر قرار اقامت نداده ایم...
آزرده از دل خود و بازیچه ی توایمما ساده نیستیم؛تو اهل سیاستی!...
دلدار ،دلی خواست و دل برد و دلم رفتدل دادم و دل بستم و دل کند چه راحت...
ما را تو با گرفتن جان امتحان نکناز جان خود عزیزتری داشتیم، رفت...
ما جز رضای دوست تمنا نمی کنیمچون آرزوی ماست همه آرزوی دوست...
هرکه از ما کند به نیکی یادیادش اندر جهان به نیکی باد...
اصلا درست،قصه ی ما اشتباه بود اما چقدر با تو دلم رو به راه بود...
ز رفتن تو من از عمر بی نصیب شدمسفر تو کردی و من در جهان غریب شدم...
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد...
بگذشت بهار و وانشد دلاین غنچه مگر شکُفتنی نیست؟...
مرا هر گه بهار آید به خاطر یادِ یار آید به خاطر یادِ یار آید مرا هرگه بهار آید...
فصل بهار آمد و رنگ بهار نیست اردی جهنّم است زمانی که یار نیست...
ای از ورای پرده ها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان بِبَر دل گرم تا بُستان ما...
زخواب نازِ هستی غافلم لیک اینقَدَر دانمکه هر کس می برد نام تو من بیدار می گردم...
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرودهر که بر چهره از این داغ نشانی دارد...
سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدیدغیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟...
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرودهواگرفته ی عشق از پی هوس نرود...
درد دارد که ندانند و قضاوت بکنندآه از مردم این شهر که ظاهر بینند...
خواب و خیالی پوچ و خالی این زندگانی بود و بگذشت...
چه غم که شانه ی امنی برای هق هق نیست برای ما که غریبیم چاره بسیار است!...
رنج،میراث گرانمایه ی آبادی ماستگریه،دیریست که ساز و دهل شادی ماست...
بند همه غم های جهان بر دل من بوددر بند تو افتادم و از جمله برستم...
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم ! من صاحب عالی ترین حال جهانم...
من از چشمان سبزش در شگفتم که حتی در زمستان هم بهاریست...
سبزه ها را گره ای کور مزن تا شایدیک نسیمی نظری کرد به هم برگشتیم...
با مُهر عشق خورده به نامم، دلت بدان در روی غیر وا نکنی، از سرای من!!!...
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل هایی تا فصل ها بسوزد جمله بهار ماند...
حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارها خوبم اما خوب ویرانم،نفهمیدی مرا...
ز دامنگیری پیری اگر آگاه می گشتم به دست غم نمی دادم گریبان جوانی را...
یاد تو حس قشنگی ست که در دل دارمتو چه باشی چه نباشی نگهش می دارم. ♥️...
یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست...
برای تنگدستان سال نو یعنی غمی دیگراز عیدی که پدر شرمنده باشد سخت بیزارم...
دوستی هر که ترا روشن استچون دلت انکار کند دشمن است...
با خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر…وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفت...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
نفسم تنگ شده، باز هوا می خواهمبه چه رویی بنویسم که تو را می خواهم...
عشق آمد و آفتابی ام کردبااین همه ابر، آبی ام کرد...
شنیدم ماجرای هر کسی ، نازم به عشق خودکه شیرین تر ز هر کس ، ماجرای دیگری دارم...
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان اومن دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح دم...
می نویسم که در این سالِ پُر از قحطیِ عشق گرچه کمیاب،ولی عشقِ فراوان منی...
گویند که نور است پس از ظلمتِ بسیار دل روشن و سبزیم که شب ، دیر نپاید...
برف یعنی طعنه بر تنهاییِ هر رهگذرخیره ام بر جاده ای همراه با "یک" رد پا...
برای شادی روحم کمی غزل لطفادلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا...
ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند باده عشق عمل کرد و همه افتادند...
سوخت نصف حرفهایم در گلو اما تو را هرچه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر...
شب بخیر گفتن ما،محض ادای ادب استورنه چون شب برسد،اول بیداری ماست...
بی تو دنیا شده زندان و منم زندانیحکم صادر کن و یکباره مرا راحت کن...