پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی قصه ی تلخی ست که از آغازشبس که آزرده شدم چشم به پایان دارم..._برشی از ترانه...
آزرده از دل خود و بازیچه ی توایمما ساده نیستیم؛تو اهل سیاستی!...
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده ایمگرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسرده ایمگر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمندکز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده ایم......
آزرده و ملول، ز بی همزبانیم مفهوم واژه واژه ی درد نهانیم هر لحظه درد تازه و هر دم بلای نو پر پیچ و خم خطی ست ،خط زندگانیمای پیک پاک مرگ، کی از ننگ زندگی با این همه درنگ، بگو می رهانیم با پای پر ز درد، تو ای چرخ هرزه گرد! در سنگلاخ حادثه تا کی دوانیم؟...
از جدال با کسی که قدردان محبت های تو نیست بپرهیز ، اینکه تصور کنی روزی می توانی او را متوجه اشتباهش سازی درست مثل آب کردن کوه یخ با "ها " است !چاره ای نیست ، باران هم باشی برای کاسه های وارونه کاری نمیشه کرد ؛ این انسان ها نیستد که ما را آزرده می کنند ، بلکه امیدیست که ما به آن ها بسته ایم ......
زمستان هم رو به پایان است و آنچه تمامی ندارد به انتظار نشستن برای چیزی دیگر است.فصلی دیگر،روزی دیگر،فرقی نمیکند ما همیشه از پایان هرچیز ترسیدیم و همین ترس از پایان مارا زودتر به انتها رسانید.هرکجا که بودیم این دل،جایِ دیگری نفس کِشید هوای دیگری در سر داشت.زمستان هم رو به پایان است بهار دوباره می آید و بازهم پایانش مارا آزرده خواهد کرد.باور کن ما آغاز هرچیز را نفهمیدیم بس که به پایان آن اندیشیدیم. . ....
رفتم آسمان هارا تماشا کنمچشمانم به هرسوبه هوای بویِ عطرِ توتمام خاطره هارا گشتهبا یک چترکه خیس از سکوتِ باران خورده ی فاصله هاسترفتم باران ها را تماشا کنمسیلِ هجوم قطراتکه بر سرِ تنهایی ام می ریختو مراتا انتهای رویای دستانتعمیقبارها غرق خود می کردتمام خیابانکوچه به کوچهثانیه هاراهر سو به دنبال ردِ عطر نگاهتآزرده دل ،قدم زدماز عمقِ عمیقِ جانمتورا فریاد کردم در اشکچون بغضی فرو خورده و بی کساخر من زیر باران...
مرا درد تو در پهلو ، تو را بیگانه در پهلو... دهلوی...
پایانی برای قصه ها نیست...نه بره ها گرگ میشوند،نه گرگها سیر،خسته ام ازجنس قلابی آدمها...دار میزنم خاطرات کسی را که،مرا آزرده،حالم خوب است،اما گذشته ام درد میکند......
تو مرا آزردیکه خودم کوچ کنم از شهرتتو خیالت راحتمیروم از قلبتمیشومدور ترین خاطره در شب هایت...
شوریده ی آزرده دل بی سر و پا مندر شهر شما عاشق انگشت نما مندیوانه تر از مردم دیوانه اگر هستجانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من...