پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مات می شویم در قابی عبوس با روبانی سیاه،فردابه غبار سپرده می شویم....
به دلم وعده ی دیدار تو دادم اماسهم قلبم ز تو آن قاب لب طاقچه بود...
قلبم از قاب قلم قلبت می گوید قاب بغلت بود که در قلب دلم می روید .غزاله ذاکری...
توجه کرده ای وقتی کهمیگویی خداحافظدلم اندازه شبهایبی مهتاب می گیردهمین که پشت قاب پنجرهمی ایستی با منجهان زیباترین تصویرخود را قاب می گیرد...
دنیایِ بعد از رفتنت مثل سراب استبا قرصهای هرشبم حالم خراب استتا انتهای مرزِ بیداری نشستم شب تا سحر چشمم به روی عکسِ قاب استعاشق که باشی ابتدا باید بدانیدنیای تو اندوه ممتد، اضطراب استهرلحظه غرق عشق بودن هم همیشهمانند یک پرسش شد امّا بی جواب استتقدیر با من باز هم لج کرده انگاربازیچه ی دستش شدن توصیفِ ناب استپودِ مرا از تارِ تن از هم گسست وروحم جدا از تن شد و گویی که خواب استدلواپس فردای نامعلوم هستماین زندگی چ...
او شاخه گلی لای کتاب، اما من؟از ماه پلی به آفتاب اما من؟او سیر تکامل قشنگی دارداینگونه:نقابقابآب..اما من؟...
نازش را من کشیدماو قاب کرد و به دیگری فروخت...
نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من شور و نشاط زندگی می بخشد.امروز روز توست… تولدت مبارک....
اگه میشد خنده هاتو قاب کنم به بزنم به دیوار دیگه هیچی از زندگی نمی خواستم...
اندیشه ی پروازسهم قاب پرنده...
قاب این پاییزسهم من از نبودنش...
نمی دانمبودنت را چه کنم ،بغل بگیرم ،زندانی اش کنم ،قاب بگیرم ،چه کنم که همیشه باشد...