پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوشِ تو بوی مهربانی دارد🥀دستانِ تو حسِ زندگانی دارد🤝ای کاش همیشه فصلِ باران باشد🌨 آن آب و هوا از تو نشانی دارد💕...
روزِگاری می رود عمرِ گِران آگاه باشهین که می آید صدای کاروان آگاه باشفرصت ما کمتر از آن که لبی را تر کنیمپیش تر از آن که طی گردد زمان آگاه باشگل به دامان گر بُوَد، آخر مسافر می شودای مسافر تا به کی چون و چنان آگاه باشاین جهان پیرِ عجوز است، جوانی می برداین جوانی در کَفَش همچون عِنان آگاه باشرهگذر! در کوچه ای دنبالِ مهمانی نباشرهگذر را نیست فکرِ آشیان آگاه باشمی رود فصلِ بهاران ای جوان ناز مکنتا اَبَد گل را نباشد سا...
گرتوانی برای همیشه خندان و پر انرژی باشی ،می توانی برای همیشه سرشار از زندگانی باشی .نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ...
خواب و خیالی پوچ و خالی این زندگانی بود و بگذشت...
مسیرها در طول زندگانی متفاوت است، اما مقاصد برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت ها می تواند مشترک باشد.رحمان شاهسواری کینگ...
در من چیزى کم بود و در این زندگانى هم چیزى کج بود. میان ما و این زندگانى یک چیزى گنگ ماند. ما دیر آمدیم، یا زود. هرچه بود به موقع نیامدیم. از کتاب “ کلیدر “ [ محمود دولت آبادى]...
نامش را گذاشته ام صبرِ غم انگیز؛نام تمام روزهایی که با اشتیاقی ناب، وصال می خواستیم اما به فراق گذشت و بعدترها ما نفس بریده تر از آن بودیم که رسیدن خوشبختمان کند!نام تمام روزهایی که قرار بود جوانی کنیم، جاهل باشیم، کفه ی کارهای احمقانه مان سنگین تر باشد اما گوشه ای نشستیم و به غریب ترین شکل ممکن، طوری که حتی عزیزترین هایمان ندیدند، پیر و پیرتر شدیم و آن روز خوبِ بعد از شب و روز درس خواندن ها، میهمانی نرفتن ها، اشتباه نکردن ها، هنوز هم که هن...
بی حاصلست یارا اوقات زندگانیالا دمی که یاری با همدمی برآرد...
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد...
آن ها که اهل صلحند بردند زندگی راوین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی...
زندگانی هنر بافتن پارچه ی زیباییستزندگی دوختن شادی هاست و به تن کردن پیراهن گلدار امیدو برون آمدن از خانهاز بن بست زمستانیدر صبح بهار......
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست...
بی روی خوش تو زنده بودن مرگ است به نام زندگانی...
زندگانیزندگی جز لحظه های رو به پایانی نبودسایه ای در پرتو مهر درخشانی نبودروزهای پرشمارش را به چشمم دیده امنوبهارش خالی از فصل زمستانی نبودمثل خوابیکه به پلک خسته ای سرمیزندفرصت شیرینی اش اوقات چندانی نبودزندگانی با تمام ساز و برگ و حشمتشجز کفی بر شانه های موج غلطانی نبودنقد عمر از ما گرفت دست ما چیزی نداددر بساطش غیر از آه و دل پریشانی نبودزندگی آغاز بی فرجام حسرت های ماستصحبتی جز خاطرات جشن مهمانی نبودگفت...
هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل استزین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون...
بامدادانی که خورشیدبر فرازِ کوهسارانبا نوازش گام می زدگاه با لب های زرّینبر چمن ها بوسه می زدگاه با جادوی چشمشآب ها را رنگ می زدبارها آن ابرهای تیره و سردراه بر او می گرفتندتا که وا دارند او راغم بپوشاند به ناگاهبر زمین و آسمان هاآنَک آن خورشیدِ عشق و زندگانیبامدادی، در جوانیدر من امّا، خوش درخشیدآمدم با گرمیِ آن خو بگیرمابری آمدآهخورشیدِ جوانی هم گذر کرد...
ما حاضریم به خاطر منطقحتی... خودمان را هم بکشیمپس طبیعی ستکه به جای زندگانی زنده مانی کنیمرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
شنبه ها بوی گل و زندگانی می دهد ،،من بی تو اما با عشق میگویم سلامارس آرامی...
بر سرِ این شهر دود آلودِ کامش تلخبرف می بارد سپید و شاد و رقصاندامن افشاننغمه می خواند به گوش مردم افسرده: برخیزیدرخوت از جان شما دورارمغان آورده ام، پاکی، سپیدی، روشناییدانه های شادمانیروی خوب زندگانی ......
تُمیدانی که من بی تونخواهم زندگانی...! ️️️...
نقره داغم کرده ماتم در همین اوج جوانیخسته از عالم و آدم، خسته از این زندگانی...
ذوقی چنان نداردبی دوست زندگانی......
تو می دانی که من بی تونخواهم زندگانی...!️️️...
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام!!شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام!!...
ما به آدمهایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن !به آدمهایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه به آدمهایی محتاج هستیم که به آینده بچههایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان ...ما از فرومایگیها استقبال نباید بکنیم ، بلکه میخواهیم اول چنین روحیههای بیماری را در هم بشکنیم...
سرسبزی زندگانی از آنت بادگل های انار روی دامانت بادفال خوش و حال خوب یلدا امسالبر سفره ی تو باشد و مهمانت بادیلدا مبارک...
ما به آدمهایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن.به آدمهایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه.به آدمهایی محتاج هستیم که به آینده بچه هایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان.ما از فرومایگی ها استقبال نباید بکنیم, بلکه می خواهیم اول چنین روحیه های بیماری را در هم بشکنیم....
انسان برای موفقیت در زندگانیباید بتواند در این چهار مورداستاد شود:مناسباتتدارکات نگرشرهبری ....
خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانی ترین لحظات باهم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پرواز های گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد...
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیستبه زندگانی من فرصت جوانی نیستمن از دو روزه هستی به جان شدم بیزارخدای شکر که این عمر جاودانی نیست...
چه زیبا میشد این دنیا اگر شاه و گدا کم بود اگر بر زخم هر قلبی همان اندازه مرهم بود چه زیبا میشد این دنیا اگر دستی بگیرد دست اگر قدری محبت را به ناف زندگانی بست چه زیبا میشد این دنیا کمی هم با وفا باشیم نباشد روزگاری که نمک بر زخم هم پاشیم چه زیبا ...
سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند......
امیدها شبیه هم نیستنددست یکی به آسمان چنگ می زنددست یکی به انساندستهای انسان ها شبیه هم نیستندیکی خاک را به باد می دهدیکی عمر راانسان ها شبیه هم عمر نمی کنندیکی زندگانی می کندیکی تحمل ......
میتوان زیبا زیستنه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویمنه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوبلحظه ها میگذرندگرم باشیم پرازفکر و امیدعشق باشیم وسراسرخورشیدزندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاستهرکجاخندیدیم هرکجاخنداندیمزندگانی آنجاستبی خیال همه تلخی ها...
ای دریغا ای دریغااز جوانی از جوانیسوخت و دود هوا شدپیش رویم زندگانی...
می نوش که عمر جاودانی اینستخود حاصلت از دور جوانی اینستهنگام گل و باده و یاران سرمستخوش باش دمی که زندگانی اینست...
اگر دردی در این دنیا نباشدکسی را لذت شادی عیان نیستچه حاصل دارم از این زندگانیکه گر غم نیست شادی هم در آن نیست...
من از تو می مردماما تو زندگانی من بودیتو با من می رفتیتو در من می خواندیوقتی که من خیابان ها رابی هیچ مقصدی می پیمودمتو با من می رفتیتو در من می خواندیتو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می کردیوقتی که شب مکرر می شدوقتی که شب تمام نمی شدتو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می کردی...
هر جا روی بیایمهر جا روم بیاییدر مرگ و زندگانیبا تو خوشم خوشستم...