شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
آنچه عشقدر لحظه ای می بخشدبه عمری تلاشبه کف نمی آید....
فقط یک شادی در زندگی وجود دارد: دوست داشتن و دوست داشته شدن....
ما هرگز نخواهیم مُرد تا وقتی جرقه ای از عشق وجود دارد،نخواهیم مُرد...
خوشبخت آن کسی ستکه در قلبِ مسافرش به انتظار می نشیندتا بازگردد....
پیروزیِ عشق نصیب تو باد!...
و زیباتر از آن نیستکه پس از تاریکی های بسیاردوباره نور بر تو بتابد...
او یک فرشته بود که در دنیای عشق زندگی می کرد....
در تولد ها شادی ها شمع بگیرانیمچرا بمیرانیم؟!زیبایی جشن ها به روشنی ست...
مادرمنخستین کشور من بودنخستین مکانی که در آن زیستم....
به تو فکر می کنممثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت......
پروای چه داری؟ مرا در شب بازوانت سفر ده!...
ترجمه ی عشق به تمام زبان های دنیا نام کوچک توست، مادرم !...
هیچ چیز زیباتر از آن نیستکه پس از دلمردگی های بسیارباری دیگر،نور بر تو بتابد....
جراحت عمیقی بر تن زندگی می نشیندعشق اگر دیر کند،تنهایی اگر کش بیاید...
تو از قبیله ی بر باد رفتگان نیستیتو از خیل در یادماندگانیدر جان ماندگان....
مهربانی مانند برف استهمه ی آنچه را که میپوشاند زیبا میکند....
اینجا شهریور استو درختان تمام برگدر انتظار مهر......
چشمانِ تو شبچراغِ تاریکِ من است...
رنگ انار و عطر شهریورهنگامه ی غوغای پاییز است ......
کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک...
ما در این تنها نوبت زندگی مان آمده ایم برای عشق ورزیدن و از دست دادن...
به راستی چه از عشق باقی می مانداگر زن ها غم آن را نمی خوردند؟...
برای خوشبخت شدنمهم نیست که چقدر داشته باشیممهم اینه کهچقدر لذت ببریم...
تو در من جاری شده ای خودت میدانی ؟ حتما میدانی...
غم و شادی انسان ها را می توان از چشمانشان فهمید. نگاه را نمی توان آرایش کرد....
حتی اگر بدانم فردا جهان نابود خواهد شد، باز هم درخت سیبی خواهم کاشت....
دوست داشتن را در چشمی بجوی که حتی وقتی بسته است، رؤیای تو را ببیند...
آنجا که سفره اش بوی عشق می دهدخانه ی مادر است...!...
کجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آن جا ؟...
کسی که جرأت دست زدن به خار را نداردهرگز نباید آرزوی گل سرخ را داشته باشد...