پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مگر چند بُعدی؟صدایت هم دست داردبه گوشم میرسد دلم را نوازش میکند...
رسیدن تو را اگر کسی خبر بیاوردبعید نیست از دلم که بال دربیاورد...
دلم بد به دل تو گیره...
دلم بدجور به دل تو گیره......
می کشد دلم پر به سوی تو...
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود،دائم برای تو......
من دلم را که می تپد با توگرچه گمراه دوست می دارم...
گره از دلم باز میکندنگاهت.......
دلمهوای تو را دارد...خدا کند راست باشدکه می گوینددل به دل راه دارد....
هوای آمدنت دیشبم به سر میزدنیامدی که ببینی دلم چه پر میزد...
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا داردمیان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد...
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند...
رها کن عطر موهاتودلم گم کرده راهشرو ...
اومدم با دلم منطقی حرف بزنمگفت خفه شو دوسش داری...
رهگذر داشت به لب سیگاری، گفت: آتش داری؟من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری ......
غمی افتاده بر جانمکه درمانش نمی دانم!دلم را برده یاری کهوصالم را نمی خواهد......
کرده است دلم باز هوای شیرتیاد تو و غرّش رسای شیرتبا پای پیاده همه جا را گشتممادر چه شدند بچّه های شیرت؟!...
به دلم آمد می آییآمدی، دلم رفت......
نقاش نیستمولی دلم برایت پر می کشد......
وای بر من که دلم پر ز تمنای تو گشته ......
دلم میخواست زمان را به عقب برگردانمنه برای اینکه آنهایی که رفتند را بازگردانمبرای اینکه نذارم آنها بیایند....
هوای شهر دلگیره؛ دلم بی تابه از یادت…کجای این جهانی تو؟دلِ دیوونه میخوادت......
دلمپر از رسیدن استدلواپس افتادنام نیستی،تو به فکر سبدی!...
مهرش به دلم افتاد اما مهریه اش آنرا از دلم درآورد...
خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تو” می ایستد ، آرام می شود …...
دلم خوش از ترانه ی توستسرم به روی شانه ی توست...
تمام چیزی که در دلم هست فقط دو کلمه است :دوستت دارم...
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیرعجب دنیای بی رحمی دلم گیر است و دلگیرم...
من دلم فقط پیش تو گیره...
جایی که یار نیست دلم را قرار نیست......
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ......
بغلم ڪن ڪہ دلم خواب ابد مےخواهد......
تکه ای از رو حم خیلی درد میکند آنجایش که پر بود از شیطنت های دخترانه دلم برای خودم تنگ شده من خیلی وقت است بچگی نکرده ام ......
به دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمد...
ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﺍﺭﺩﺍﯼ ﻋﺸﻖ، ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﺰﺩﯼ...
همچون تو نباشد به دلم یاد و نظر را...
بگو،به خاطره هایت دگر خیالی نیست،شب گذشته دلم را عصب کشی کردم......
میخوامکه دلم یکی بشهبا دل تو......
برایتتمام راه های نرفته را دویده دلم و تو هنوزآن محال ساکنی...
باران تمام مرا ششت جز دلمکه جای پای توست...
اصلا درست، قصه ی ما اشتباه بود!اما چقدر با تو دلمروبراه بود...
از تو کجا گریزمای نشسته در دلم...
یا امام رضا (ع)در گوشه ای ز صحن و سرا جا بده مراآیا دلم کم از دل آهوشکسته است...
من به اندازه غم های دلم پیر شدماز تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم...
دستم به دوست داشتنت بند بودحواسم پرت شداز دلم سر رفتی...
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم...
بی عشق دلمجز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشوداگر عشق نبود...
دلم را پهن کرده امتا پاییز را برایتریز ریز کنم...