پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما هیچ تر از هیچ پی هیچ دویدیمجز هیچ در این هیچ دگر هیچ ندیدیم...
ای دوست! جهان دمی ست و آن دم هیچ است بر عمر مبند دل، که آن هم هیچ است...
وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!...
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیستاین پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست...
الهی! همه تو، ما هیچ...
همه هیچ اند، اگر یار موافق باشد...
هیچ هیچست این همه هیچست و بس...
هیچست این جهان و تو دل را در او مپیچ وین بند پیچ پیچ مپیچان به پات هیچ...
دلمان مرداز بس زنده ایمبرای هیچ...
من همه هیچ و تو همه جانی...
با تو باشمبه هیچ خرسندم...
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ !ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...دانی که پس از مرگ چه ماند باقی ؟عشق است و محبت باقی همه هیچ...
خواهی که شوی با خبر از کشف و کراماتمردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ ......
چون تو دارمهمه دارمدگرم هیچ نباید...
و سهم ما از تمام دنیا انتظار بود و سهم ما از تمام انتظارها هیچ...
کوله باری پر از هیچ که بر شانه ی ماست...گله از دست کسی نیست...مقصر دل دیوانه ی ماست......
سرشار از هیچ شده ام بی تو!پای ماندنم دیگرسخت می لرزد......
هیچ و باد است جهانگفتی و باور کردی؟!کاش، یک روز، به اندازه ی هیچغم بیهوده نمیخوردی!کاش، یک لحظه، به سرمستی بادشاد و آزاد به سر می بردی...