تنها ترین بهانه برای زندگی ست مادر
پناه می برم از بغض در گلو مانده به دشت دامن گلدار مادرم گاهی
خدایا سرنوشتمو انقدر قشنگ بنویس که مادرم از ته دل بخنده
کاش می شد عمر خود را هدیه میدادم به او زندگی را دوست دارم مادرم را بیشتر
رژ اگر دارد لبت،دوری کن از پیراهنم مادرم با دست میشوید،لباسم را هنوز
لب من عطر تو را دارد و من می ترسم نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد
رژ اگر دارد لبت دوری کن از پیراهنم مادرم با دست می شوید لباسم را هنوز
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند
باید باران ببارد تا همه پاک شویم شهر آلودست وگرنه مگر می شود مادرم دعا کند و تو هنوز هم برنگشته باشی؟
مادرم در زندگی جلیقه نجات من بودی. سختیها و ناراحتیهای من در زندگی هیچ اهمیتی ندارد. من فهمیدم همیشه کنارم هستی. عشق من تولدت مبارک.
سه زن در دنیا زیباترینند: مادرم سایه اش انعکاس تصویرش در آینه... روز مادر مبارک
مادرم... دستهایت کجاست ، کنار بزند دلتنگی ام را خیالت همه جا با من است ، دلم گرمای بودنت را می خواهد نه سردی خیالت را ...
به گمانم بهشت هم خشکسالی است، این را از کف پای ترک خورده ی مادرم فهمیدم
مادرم تاج سرم
“مادرم” پاییز شد تا مرا بهاری کند، خدایا، حال و هوای هیچ خانه ای را زمستانی نکن…
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم
مادرم فهمیده من رنجیده ام از دست تو اهل نفرین نیست اما هی دعایت میکند
مادرم گفت : که عاشق نشوی ، گفتم چشم ... چشم های تو مرا بی خبر از چَشمم کرد . .
بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت