پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گویندپشتِ اَبری تا اَبد پنهان نمانَد،هیچ ماهماه من عمرم به پایان شد،چرا گمگشته ای در پشت ابر................. حسن سهرابی...
نیاوردیهر بهار از سرم گذشتی و خبر تازه ای نیاوردیخلسه های من پریشان را غیر خمیازه ای نیاوردیبی قرار تو بودم اما کی سر قول و قرار خود بودیبه شب تار آرزو هایم ساز و آوازه ای نیاوردیتک درخت تکیده ی باغم با صدای کلاغ خو کردمسالیان فراق و دوری را حد و اندازه ای نیاوردیهای های مرا همه دیدند در حصاری به نام آزادیمن گمگشته را ولی هرگز سمت دروازه ای نیاوردیمثل اوراق دفتر عمرم که به دستان باد میرقصندبه فراموشیم سپردی و طلق و ش...
دل براى خود نمی نالد در این وادى، عبث!این جرس گمگشته اى دارد که شیون مىکند...
ننویس لطفا!یک جو صداقت توی گندمزار مان نیستحرف از رفاقت بر سر بازارمان نیستگرگی برادر های مان را خورده شایدغیر از لباسی پاره چیزی بارمان نیستشب زنده داری هایمان را خواب نوشیدصبحی همآوای دل بیدارمان نیستای کاش باورهای مان فهمیده باشندیاری به فکر بخت لاکردارمان نیستدر دست سرد التجا مان قبله گم شدجز آه و حسرت میوه پندارمان نیستننویس لطفا چیزی از مهر و محبتاین یادگاری لایق دیوارمان نیستیک عمر دنبال خود گمگشته م...