سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عشق معجزه یِ نگاهِ توستبدونِ هوسبدونِ چشم داشت ...وقتی سخت در آغوشم میکشیو استشمامِ عطرِ نفس هایتجانی تازه میبخشدبه روحی که عشق را نمی شناخت ......
آرزوی محالِ منهر ساعت و هر لحظهبه هر مناسبتمن تو را آرزو کردمکاش پاداشِ این همه دعااجابت باشد......
گاهی چقدر دلم یک رفیق شش دانگ میخواهد...کسی که به دور از جنسیت همراهت باشد،مذکر و مونث فرقی ندارد...فقط کسی باشد که بفهمد حالت را...بتوانی به دور از حاشیه و ترس از هر چیزی،تا نا کجا آبادهِ زندگی بروی..اگر کمی حد دوستی های معمولی خود را می دانستیم؛کمی دندان به جگر می گذاشتیم و احساساتمان را بیان نمی کردیمحال قضیه فرق میکرد و بهترین های زندگیمان را هنوز هم کنار خود داشتیم!می توانستیم تا سالیان دراز از دیدن حالشان؛حالمان جان بگیرد...
ما آدمِ بخشیدن نیستیمنه که نباشیم ، بلد نیستیمدرست بخشیدن و به موقع بخشیدن را یاد نگرفته ایمگذشت را درک نکرده ایممهربانی را بلد نشده ایمتنها به خودمان فکر کردیم و راهمان را در پیش گرفتیمبدونِ آنکه به دیگری توجه کنیم، بدونِ آنکه بدانیم اگر کسی ناخواسته با حرفی و یا رفتاری دلمان را شکست، خودِ او بیشتر از ما اذیت و رنج کشیده استخودِ او دلش بیشتر گرفته و میخواهد که بخشیده شوداینکه سرد و تلخ می شویماینکه نامهربان و خودخواه می شویما...
لبخندت زیباترین نقاشی ،و من ناشی ترین نقاش جهان ؛میشود مدام بخندی برایم !بگذار بوم ها رنگ عاشقی را تجربه کنند ...️...
میشود؛ بیایی؟بمانی؟جان بدهم پای این بودن...!!...