عشق جان است... عشق تو جان تر
هم شاه منی هم جان منی
مرهم جان من تویی
تورا جون جان خود میدانمت
بگو خیال تو شب ها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت هنوز بیدارم
معجزه زندگی منی تو عشق جان
آرام جان ... با تمام وجود از اعماق قلب و برای همیشگی هایم میخواهمت
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی...
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد...
به عدالت دنیا!! مشکوکم دستانت دور اما... نفست جان من است...
پیشم نشین پیشم نشان ای جان جان جان جان
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد
هم ماه منی هم جان منی
بوس از تو و جان از من!
جان من / دست تو و دست تو در دامن باد!
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم
جانم به جان تو بسته است بگو جانم!
مثلِ نفس هایم دوستت دارم️ همانقدر بی اختیار همانقدر تا پایِ جان
شده ای قاتل جان حیف ندانی که ندانی
همہ بر سر زبانند و تو در میان جانے ......
جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضا
وز پی دیدن او دادن جان کار من است...
علم و ثروت را چه خواهم جانِ من من تو را میخواهم ای دیوانه جان